ناارز. [ اَ ] ( ص مرکب ) نیرزنده. بی ارزش. بی بها. که ارزش ندارد : جوان چیز بیند پذیرد فریب به گاه درنگش نباشد شکیب ندارد زن و زاده و کشت و ورز بچیزی نداند ز ناارز ارز.
فردوسی.
سخنهای من چون شنیدی بورز مگر بازدانی ز ناارز ارز.
فردوسی.
سواران پراکنده کردم به مرز پدید آمد اکنون ز ناارز ارز.