نا

/nA/

مترادف نا: تاب توان رمق قوت، قوه، شهنا، نای، نی، حلقوم، دم، رطوبت

معنی انگلیسی:
sap, suffix (less), preffix (a-, dis-, in-, non-, un- ), less _, un-

لغت نامه دهخدا

نا. ( پیشوند ) حرف نفی است بر مشتقات و صفات که کنایه از اسم فاعل و اسم مفعول است داخل میگردد. ( غیاث ). بر کلمه درآید که محمول باشد بر منفی بطریق مواطات چنانکه دردمند و هوشیار که نادردمند و ناهوشیار خوانند. ( آنندراج ). از ادات نفی و سلب است ، اوستائی na، هندی باستان na... کردی na و آن برای ترکیب صفات منفی ، در اول اسم و صفت درآید: ناامید، نابکار، ناخوب ، ناچران ، نابسود. ( حاشیه برهان چ معین ص 2086 ). حرف نفی و سلب است و به اول فعل و مصدر و حاصل مصدر و اسم و صفات درآید. این حرف چون بر کلمه ای درآید، حروفی چون «ا» و «ه » و گاهی کلمه دوم در مرکبات از آخر کلمه مرکب حذف میشود:ناشخود، ناشخوده. ناشکیب ، ناشکیبا. نارسید، نارسیده. نابرید، نابریده. ناارز، ناارزنده. ناامید، ناامیدوار. ناباک ، ناباک دار. و نابسود، نابکار، ناپاکزاد، ناپسند، نابود، ناتوان ، ناچار، ناچرید، ناساز، ناسپاس ، ناسزا. ناشناس ، ناکام. نامراد، ناهمال ، نایافت. ( یادداشت مؤلف ). ناکرده پدرود. ناچار. ناپدید. نانشسته. نازاد. ناتوان. ناسزا. نااهل. ناپیدا. ناپایدار.نادان. نامهربان. ناخرسند. نادوستداری :
مرا او بود هم نوح و هم ابراهیم و دیگر کس
همه کنعان نااهلند یا نمرود کنعانی.
خاقانی.
یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدار.
سعدی ( گلستان ).
دیو پیش تست پیدا زو حذر بایدت کرد
چند نالی تو چو دیوانه ز دیو ناپدید.
ناصرخسرو.
حمله مان پیدا و ناپیداست باد
جان فدای آن که ناپیداست باد.
مولوی.
از فقر ساز گلشکر عیش بدگوار
وز فاقه خواه مهر تب جان ناتوان.
خاقانی.
اگر بازگردی ز راه ستور
شود بید تو عود ناچار و چار.
ناصرخسرو.
ایستادن نیست بر یک مطلبم در هیچ حال
بر نمی آیم به میل طبع ناخرسند خویش.
وحشی.
اگر روزی بدانش در فزودی
ز نادان تنگ روزی تر نبودی
بنادانان چنان روزی رساند
که صد دانا در آن حیران بماند.
سعدی.
من و با دوستان نادوستداری
تو مخلص را از این دونان شماری.
ایرج.
گاو نازاد گشت زاینده
آب در جویها فزاینده.
نظامی.
نانم نداد چرخ ندانم چه موجبست
ای چرخ ناسزا نبدم من سزای نان.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) بویی که مخصوص که مواد غذایی کهنه مانند آرد و آرد نخودچی و برنج و گندم و غیره بر اثر مانده شدن یا جای گرفتن در محلی مرطوب پیداکنند.
مخفف ناو است یا بمعنی نای و نی هم آمده .

فرهنگ معین

(اِ. ) ناو، کشتی ، ناخدا.
(اِ. ) (عا. ) تاب و توان ، طاقت .
(اِ. ) (عا. ) = ناه :بویِ نم ، بویی که از اجناس نم گرفته به مشام می رسد.
(پش . ) ۱ - بر سر اسم درآید و آن را منفی سازد. (به معنی بی ): نا امن ، ناچیز. ۲- غالباً بر سر صفت در آید: نادرست .

فرهنگ عمید

به ابتدای کلمه می پیوندد و معنی آن را منفی می کند: ناآ گاه، نااستوار، نادرست، ناراست، ناپسندیده، ناتوان، نابینا، ناشکیبا، ناشناس، نارس، نامحرم، ناموافق، نااصل، نااهل، نابالغ.
۱. (موسیقی ) نی.
۲. گلو.
بوی نامطبوع نم و رطوبت که در بعضی از مواد غذایی مانده پیدا می شود.
تاب و توان، رمق.

گویش مازنی

/naa/ نه، علامت منفی - توان – طاقت

واژه نامه بختیاریکا

گلو
ناد؛ نهاد؛ نها؛ گذاشت
نای
نم؛ رطوبت
رِپ؛ تُ

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَنکَرَ: نا مطبوع ترین-نا موزون ترین-نکره ترین
معنی قَنَطُواْ: نا امید شدند
معنی یَقْنَطُ: نا امید می شود
معنی یَقْنَطُونَ: نا امید می شوند
معنی ﭐسْتَیْأَسَ: مأیوس و نا امید شد
معنی ﭐسْتَیْأَسُواْ: مأیوس و نا امید شدند
معنی خَبِیثَةٍ: نا پاک (مؤنث)
معنی خَبِیثُونَ: نا پاکها - مردان ناپاک
معنی مَّعَرَّةٌ: مکروه و نا ملایم
معنی مَا ضَعُفُواْ: نا توان نشدند
معنی مُّنکَرُونَ: ناشناسان - نا شناخته ها
معنی لَا تَقْنَطُواْ: نا امید نشوید
معنی خَبِیثَاتُ: نا پاکها (مؤنث)- زنان ناپاک
معنی فَرْقاً: جدا کردنی نگفتنی (وصف نا شدنی)
معنی تَبَابٍ: زیانکاری(خسران) - هلاکت - دوام خسران - نا امیدی
تکرار در قرآن: ۱۱۸۲(بار)

دانشنامه عمومی

نا (شلسویگ هولشتاین). نا ( به آلمانی: Nahe ) یک شهر در آلمان است که در زگه برگ واقع شده است. [ ۲] نا ۲٬۳۵۶ نفر جمعیت دارد.
عکس نا (شلسویگ هولشتاین)عکس نا (شلسویگ هولشتاین)عکس نا (شلسویگ هولشتاین)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

علامت نفی, نی, گلو, نم , رطوبت

مترادف ها

un- (پیشوند)
غیر، عدم، نه، لا، نا

پیشنهاد کاربران

نا مرد و نایری به معنای زن است
واژه نا. ( پیشوند ) حرف نفی است بر مشتقات و صفات که کنایه از اسم فاعل و اسم مفعول است داخل میگردد. ( غیاث ) . بر کلمه درآید که محمول باشد بر منفی بطریق مواطات چنانکه دردمند و هوشیار که نادردمند و ناهوشیار خوانند. ( آنندراج ) . از ادات نفی و سلب است ، اوستائی na، هندی باستان na. . . کردی na و آن برای ترکیب صفات منفی ، در اول اسم و صفت درآید: ناامید، نابکار، ناخوب ، ناچران ، نابسود. ( حاشیه برهان چ معین ص 2086 ) . حرف نفی و سلب است و به اول فعل و مصدر و حاصل مصدر و اسم و صفات درآید. این حرف چون بر کلمه ای درآید، حروفی چون �ا� و �ه � و گاهی کلمه دوم در مرکبات از آخر کلمه مرکب حذف میشود:ناشخود، ناشخوده. ناشکیب ، ناشکیبا. نارسید، نارسیده. نابرید، نابریده. ناارز، ناارزنده. ناامید، ناامیدوار. ناباک ، ناباک دار. و نابسود، نابکار، ناپاکزاد، ناپسند، نابود، ناتوان ، ناچار، ناچرید، ناساز، ناسپاس ، ناسزا. ناشناس ، ناکام. نامراد، ناهمال ، نایافت. ( یادداشت مؤلف ) . ناکرده پدرود. ناچار. ناپدید. نانشسته. نازاد. ناتوان. ناسزا. نااهل. ناپیدا. ناپایدار. نادان. نامهربان. ناخرسند. نادوستداری :
...
[مشاهده متن کامل]

مرا او بود هم نوح و هم ابراهیم و دیگر کس
همه کنعان نااهلند یا نمرود کنعانی
منبع. لغت نامه دهخدا

نا ی پسوند هم داریم
به معنای شبیه و مانند و از جنس چیزی بودن
در واژه گانی چون سِره نا و سارینا و
اَنِنا در گویش طالقانی به معنای کریه بودن و چون مدفوع بودن
علامت نفی
در گویش یزدی به معنای نه
"نا" پیشوند نایِش یا نفی است.
نایش = نفی، نفی کردن
پیشوند "نا" همیشه در آغاز فروزه ( صفت ) می آید و [نبودن] را نمایان می سازد، این پیشوند فروزه را به فروزه ای نایسته ( منفی ) دگرگون می کند:
ناسزا، ناروا، نابینا، ناجور، ناشکیبا، ناسازگار، نابلد، ناشاد، نادرست، نازیبا، ناخوش، ناشناخته و. . . ، در همه این فروزه ها [نبودنِ] حالتی دیده می شود، برای نمونه نابینا= بینا نبودنِ کسی.
...
[مشاهده متن کامل]

مواردی هم هست که انگار پیشوند "نا" در آغاز نام یا حتا بن کنونی کارواژه آمده ولی درواقع این نام، چمار ( مفهوم ) فروزه ای ( صفتی ) دارد مانند نامرد؛ درینجا منظور از مرد، نام و جنسیت مرد نیست بلکه منظور مردانگی یا جوانمردی است پس نامرد=ناجوانمرد.
وهنگامی که "نا" پشت بن کنونی کارواژه آمده مانند نادان، ناتوان، ناشناس؛ اینها نیز درواقع و در آغاز اینگونه بوده اند: نادانا، ناتوانا، ناشناسه
و حتا واژه هایی مانند ناسپاسگزار، ناشکرگزار که به ریخت ناسپاس و ناشکر کوتاه شده اند.
درجایی که پیشوند "نا" در آغاز فروزه کُنیکی ( صفت مفعولی ) می آید به ریخت"نَ" کوتاه می گردد:
ناپخته/نپخته - - نادانسته/ندانسته - - نادیده/ندیده - - ناشنیده/نشنیده و. . .
پیشوند "بی" نیز پیشوند نایش است وهمیشه در آغاز نام می آید و [نداشتنِ] چیزی را نمایان می کند، این پیشوند، نام را به فروزه دگرش می دهد:
بیکار، بی نیاز، بی دست وپا، بیهوش، بی فرهنگ، بیجان و. . .

( نا ) در فارسی یعنی توان انرژی برای ادامه دادن
مثلا : دیگه نای ادامه دادن ندارم
نا در زبان لری بختیاری به معنی گردن و گلو است. بعنوان مثا: دِینوم به نات = دِینم به گردنت.
همچنین نا/ نیا ( در اصل نِها ) به معنی جلو، جلودار و پیشواز است. مثال: پیایل هونِی ایان، رین وا نهاسون = بزرگان دارند می آیند، به پیشوازشان بروید.
نا یا نای در گویش شهرستان بهاباد به معنای لوله های سفالی ( استفاده بیشتر در قدیم ) و لوله های سیمانی برای استفاده در جوی آب ( تشبیه این لوله ها به لوله تنفسی نای ) تا بتوان روی آن پل زدو اتومبیل بتواند
...
[مشاهده متن کامل]
از روی آن عبور کند یا بعنوان مدخل آب به باغ از زیر دیوار استفاده می شود که مورد اخیر را کوتنا /kotena/ یا کوتنای هم می گویند.

نا یعنی جان و جان یعنی روح ونفس
نای نی یعنی جان و روح نی
در زبان لری بختیاری به معنی
جلو
در زبان لری بختیاری به معنی
گردن
ناوندن بنه به نات::گردنبند را
به گردنت بگذار

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس