میکلوش رادنوتی ( به مجاری: Radnóti Miklós ) ( زاده ۵ مه ۱۹۰۹ در بوداپست با نام میکلوش گلاتِّر - درگذشته نوامبر ۱۹۴۴ در نزدیکی آبدا ) معلم و شاعر غنائی برجسته مجار بود.
میکلوش گلاتِّر در منطقهٔ اوی لیپوت واروش بوداپست در خانواده ای یهودی به دنیا آمد. برادر دوقلو و مادرش پس از زایمان درگذشتند و او بیشتر سال های کودکی را در کنار عمه و شوهرعمه خود گذراند.
... [مشاهده متن کامل]
او در ۱۹۳۴ پایان نامه دکترای خود را در مورد پیشرفت هنری مارگیت کافکا به پایان رساند و پس از فارغ التحصیلی، نام خانوادگی خود را به رادنوتی تغییر داد؛ رادنوت ( امروز اسلواکی ) شهر محل تولد پدربزرگ پدری او بود. رادنوتی در اوت ۱۹۳۵، با عشق دیرینه خود، فانی ( ۱۹۱۲–۲۰۱۴ ) ازدواج کرد که فرزندی از این پیوند حاصل نشد. اولین تجربهٔ حرفه ای رادنوتی با تدریس در سال تحصیلی ۱۹۳۵–۳۶ در دبیرستان ژیکموند کِمِنْیْ در بوداپست آغاز شد.
از ۱۹۴۰ رادنوتی سه بار برای خدمت اجباری در گردان یهودیان ارتش مجارستان فراخوانده شد؛ در این بین در ۱۹۴۳ به همراه همسرش به آئین کاتولیک گرویدند. در ۲۰ مه ۱۹۴۴ هنگام خدمت دور سوم او را تبعید کرده و به اردوگاه کار اجباری به معدن مس بور فرستادند، که بیش از نیمی از مس مورد نیاز جنگ از آن تأمین می شد. روز پیش از اعزام یکی از اشعار معروف خود را با عنوان قطعه سرود. او در اردوگاه هر آخر هفته برنامه های فرهنگی ترتیب می داد که مورد استقبال قرار می گرفت. شعر راهی نیست که بدانم را در همین برنامه ها به درخواست زندانیان چندین مرتبه اجرا کرد.
با پیشرفت شوروی در یوگسلاوی، زندانیان اردوگاه در سپتامبر ۱۹۴۴ وادار به راهپیمایی به طرف اتریش شدند. در ۳۰ اکتبر، روزنامه ای با نام خبرنامهٔ ظهر چاپ تیمیشوارا، صفحه ای کامل از اشعار زندانیان بور زیر عنوان پشت سیم خاردار منتشر کرد و از رادنوتی سرود هفتم و آ لا روشِرش در آن چاپ شده بود. این دو شعر را شخصی به نام شاندور سالائی در کنار پنج سرودهٔ دیگر گنجانده بود. او که در دومین ستون نظامی تقسیم شده بین پارتیزان ها بود، آزاد شده و شعرهای رادنوتی را از بور به تیمیشوارا رسانده بود. رادنوتی در ستون نظامی دیگری در مسیر شمال صربستان امروز به سوی موهاچ فرستاده شد که تحت نظارت اس اس قرار گرفته بود. او ۲۴ اکتبر در موهاچ کارت پستال سوم را نوشت. گروه، از موهاچ تا روستایی به نام سنت کیرای سابادیا را در واگن گاوها طی کرد و رادنوتی در آنجا کارت پستال چهارم و آخرین سرودهٔ کوتاه خود را در ۳۱ اکتبر نوشت ولی اینکه پس از آن، چه بر وی رفته نامعلوم است.
میکلوش گلاتِّر در منطقهٔ اوی لیپوت واروش بوداپست در خانواده ای یهودی به دنیا آمد. برادر دوقلو و مادرش پس از زایمان درگذشتند و او بیشتر سال های کودکی را در کنار عمه و شوهرعمه خود گذراند.
... [مشاهده متن کامل]
او در ۱۹۳۴ پایان نامه دکترای خود را در مورد پیشرفت هنری مارگیت کافکا به پایان رساند و پس از فارغ التحصیلی، نام خانوادگی خود را به رادنوتی تغییر داد؛ رادنوت ( امروز اسلواکی ) شهر محل تولد پدربزرگ پدری او بود. رادنوتی در اوت ۱۹۳۵، با عشق دیرینه خود، فانی ( ۱۹۱۲–۲۰۱۴ ) ازدواج کرد که فرزندی از این پیوند حاصل نشد. اولین تجربهٔ حرفه ای رادنوتی با تدریس در سال تحصیلی ۱۹۳۵–۳۶ در دبیرستان ژیکموند کِمِنْیْ در بوداپست آغاز شد.
از ۱۹۴۰ رادنوتی سه بار برای خدمت اجباری در گردان یهودیان ارتش مجارستان فراخوانده شد؛ در این بین در ۱۹۴۳ به همراه همسرش به آئین کاتولیک گرویدند. در ۲۰ مه ۱۹۴۴ هنگام خدمت دور سوم او را تبعید کرده و به اردوگاه کار اجباری به معدن مس بور فرستادند، که بیش از نیمی از مس مورد نیاز جنگ از آن تأمین می شد. روز پیش از اعزام یکی از اشعار معروف خود را با عنوان قطعه سرود. او در اردوگاه هر آخر هفته برنامه های فرهنگی ترتیب می داد که مورد استقبال قرار می گرفت. شعر راهی نیست که بدانم را در همین برنامه ها به درخواست زندانیان چندین مرتبه اجرا کرد.
با پیشرفت شوروی در یوگسلاوی، زندانیان اردوگاه در سپتامبر ۱۹۴۴ وادار به راهپیمایی به طرف اتریش شدند. در ۳۰ اکتبر، روزنامه ای با نام خبرنامهٔ ظهر چاپ تیمیشوارا، صفحه ای کامل از اشعار زندانیان بور زیر عنوان پشت سیم خاردار منتشر کرد و از رادنوتی سرود هفتم و آ لا روشِرش در آن چاپ شده بود. این دو شعر را شخصی به نام شاندور سالائی در کنار پنج سرودهٔ دیگر گنجانده بود. او که در دومین ستون نظامی تقسیم شده بین پارتیزان ها بود، آزاد شده و شعرهای رادنوتی را از بور به تیمیشوارا رسانده بود. رادنوتی در ستون نظامی دیگری در مسیر شمال صربستان امروز به سوی موهاچ فرستاده شد که تحت نظارت اس اس قرار گرفته بود. او ۲۴ اکتبر در موهاچ کارت پستال سوم را نوشت. گروه، از موهاچ تا روستایی به نام سنت کیرای سابادیا را در واگن گاوها طی کرد و رادنوتی در آنجا کارت پستال چهارم و آخرین سرودهٔ کوتاه خود را در ۳۱ اکتبر نوشت ولی اینکه پس از آن، چه بر وی رفته نامعلوم است.