میکل آنجلو آنتونیونی. میکل آنجلو آنتونیونی ( به ایتالیایی: Michelangelo Antonioni ) ( زاده ۲۹ سپتامبر ۱۹۱۲ – درگذشته ۳۰ ژوئیه ۲۰۰۷ ) فیلم نامه نویس و کارگردان ایتالیایی بود. [ ۱] [ ۲] [ ۳] [ ۴] [ ۵] [ ۶]
میکل آنجلو آنتونیونی در بیست و نهم سپتامبر سال ۱۹۱۲ ( ۷ مهر ۱۲۹۱ ) در خانواده ای توانگر از زمین داران «فرارا» در ساحل غربی ایتالیا زاده شد. [ ۷]
فرارا شهریست در مرز میان "امیلیا" و "ونیز" که بگفتهٔ آنتونیونی " شهر کوچکی است در دشت "پادووا" باستانی و خاموش" بنا به یادمان های خانواده اش در نزدیک های ده سالگی او آدمک نگاره می زد و برای شان جایگاه بازی می ساخت. در نوجوانی به نگاره گری پرداخت و گرایش به چهره گری را بیشتر از چشم اندازسازی نشان می داد. [ ۸]
آنتونیونی در ۲۳ سالگی دانشنامهٔ خودرا در رشتهٔ اقتصاد و بازرگانی از «دانشگاه بولونیا» دریافت کرد. اگرچه در هنگام دانشجویی اش بود که نوشتن داستان و نمایشنامه را آغاز کرد و برخی از آن ها را نیز به پرده آورده و کارگردانی نمود. او در دانشگاه یکی از پایه گذاران گروه نمایش و قهرمان بازی تنیس بود. همچنین او برای گاهنامه های شهرش بازنگری های خرده گیرانه از فیلم های آمریکایی و ایتالیایی می نوشت و اندکی از آن پس برآن شد تا که خود به فیلمسازی بپردازد.
برای نخستین کارش او می خواست فیلم گواهاکی از زندگی بیماران روانی بسازد " نخستین باری که با دوربین فیلمبرداری ( ۱۶ میلی متری بل اند هاول Bell & Howell ) نگریستم در آسایشگاه بیماران روانی بود. ". در آغاز بیماران به او در بپا ساختن افزارها و دوربین های فیلم یاری دادند "ما دوربین ها و چراغها را بپا داشتیم و دیوانگان در در جاهاشان در پیرامون اتاق به آوردهٔ فیلم نامه به سامان ایستادند. آن ها از دستورهای ما به فروتنی فرمان می بردند و بسیار نگاهبان بودند تا که نادرست و نا پسند نباشند. رفتارشان بسیار دل انگیز می نمود و من خرسند بودم که همه چیز خوب پیش می رود" اما همینکه آنتونیونی چراغ های پُردرخشش را روشن نمود بیماران به آشوب آمدند؛ و "چهره هاشان که تا آنگاه آرام می نمود بناگاه برافروخته و آسیمه گردید. و سپس نوبت به ما شد که هراسان شویم. دوربین گارمان حتی توان آن نداشت که دوربین را از کار بدارد و خاموش کند و من نه در خود این توان می دیدم که بتوانم دستوری دهم؛ و به فرجام این رانشگار آسایشگاه بود که فریاد سر داد که " بس است. چراغ ها را خاموش کنید. " و در اتاقی نیمه تاریک، ما انبوه تنهای به هم پیچیده ای را می دیدیم که گویی در شکنج مرگ گریبان گیرند". و از این بود آنتونیونی بر آن یازید تا که از فیلم سازی دست بشوید.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفمیکل آنجلو آنتونیونی در بیست و نهم سپتامبر سال ۱۹۱۲ ( ۷ مهر ۱۲۹۱ ) در خانواده ای توانگر از زمین داران «فرارا» در ساحل غربی ایتالیا زاده شد. [ ۷]
فرارا شهریست در مرز میان "امیلیا" و "ونیز" که بگفتهٔ آنتونیونی " شهر کوچکی است در دشت "پادووا" باستانی و خاموش" بنا به یادمان های خانواده اش در نزدیک های ده سالگی او آدمک نگاره می زد و برای شان جایگاه بازی می ساخت. در نوجوانی به نگاره گری پرداخت و گرایش به چهره گری را بیشتر از چشم اندازسازی نشان می داد. [ ۸]
آنتونیونی در ۲۳ سالگی دانشنامهٔ خودرا در رشتهٔ اقتصاد و بازرگانی از «دانشگاه بولونیا» دریافت کرد. اگرچه در هنگام دانشجویی اش بود که نوشتن داستان و نمایشنامه را آغاز کرد و برخی از آن ها را نیز به پرده آورده و کارگردانی نمود. او در دانشگاه یکی از پایه گذاران گروه نمایش و قهرمان بازی تنیس بود. همچنین او برای گاهنامه های شهرش بازنگری های خرده گیرانه از فیلم های آمریکایی و ایتالیایی می نوشت و اندکی از آن پس برآن شد تا که خود به فیلمسازی بپردازد.
برای نخستین کارش او می خواست فیلم گواهاکی از زندگی بیماران روانی بسازد " نخستین باری که با دوربین فیلمبرداری ( ۱۶ میلی متری بل اند هاول Bell & Howell ) نگریستم در آسایشگاه بیماران روانی بود. ". در آغاز بیماران به او در بپا ساختن افزارها و دوربین های فیلم یاری دادند "ما دوربین ها و چراغها را بپا داشتیم و دیوانگان در در جاهاشان در پیرامون اتاق به آوردهٔ فیلم نامه به سامان ایستادند. آن ها از دستورهای ما به فروتنی فرمان می بردند و بسیار نگاهبان بودند تا که نادرست و نا پسند نباشند. رفتارشان بسیار دل انگیز می نمود و من خرسند بودم که همه چیز خوب پیش می رود" اما همینکه آنتونیونی چراغ های پُردرخشش را روشن نمود بیماران به آشوب آمدند؛ و "چهره هاشان که تا آنگاه آرام می نمود بناگاه برافروخته و آسیمه گردید. و سپس نوبت به ما شد که هراسان شویم. دوربین گارمان حتی توان آن نداشت که دوربین را از کار بدارد و خاموش کند و من نه در خود این توان می دیدم که بتوانم دستوری دهم؛ و به فرجام این رانشگار آسایشگاه بود که فریاد سر داد که " بس است. چراغ ها را خاموش کنید. " و در اتاقی نیمه تاریک، ما انبوه تنهای به هم پیچیده ای را می دیدیم که گویی در شکنج مرگ گریبان گیرند". و از این بود آنتونیونی بر آن یازید تا که از فیلم سازی دست بشوید.
wiki: میکل آنجلو آنتونیونی