میوه دادن. [ می وَ / وِ دَ ] ( مص مرکب ) ثمر دادن.اِثمار. ( دهار ). میوه آوردن. بار دادن : نخلی که میوه ای ندهد خشک بهتر است.صائب تبریزی.و رجوع به میوه شود.
bear (فعل)تاب اوردن، بردن، مربوط بودن، حمل کردن، داشتن، زاییدن، تحمل کردن، متحمل شدن، در برداشتن، میوه دادنfruit (فعل)میوه دادنfructify (فعل)میوه دادن، مثمر شدن، بارور ساختن، میوه دار کردن، برومند کردن