میمندی

/meymandi/

لغت نامه دهخدا

میمندی. [ م َ م َ / م ِ م َ ] ( ص نسبی ) منسوب به میمند. از مردم میمند. رجوع به میمند شود.

میمندی. [ م َ م َ / م ِ م َ ] ( اِخ ) ابوالقاسم احمدبن حسن. رجوع به احمدبن حسن و رجوع به ابوالقاسم شود.

فرهنگ فارسی

تا سال ۴۱۶ ه.ق . وزارت سلطان محمود را داشت و مردی فاضل و کاردان بود سلطان او را در سال ۴۱۶ معزول و در قلعه کالنجر محبوس ساخت اما بعد از مرگ محمود جانشین او مسعود . میمندی را از زندان خارج نمود و بوزارت گماشت . این وزیر در سال ۴۲۴ پس از دو سال وزارت مسعود در گذشت . میمندی مردی لایق و فاضل بود ولی بزبان فارسی دلبستگی نداشت و عربی را بر آن ترجیح میداد و بهمین علت در دوران وزارت خویش دستود داد تا دفاتر دولتی را که در زمان وزارت اسفراینی بفارسی نوشته میشد بعربی بنویسند . ۲ - خواجه ابوالفتح عبدالرزاق ابن احمد بن حسن میمندی از سال ۴۳۶ ه.ق . به وزارت سلطان مسعود غزنوی رسید . شهری قدیمی بر سر راه بلخ در دو منزلی طالقان که در قرون وسطا آن را
( صفت ) منسوب به میمند : از مردم میمند.
ابوالقاسم احمد بن حسن

پیشنهاد کاربران

بپرس