میم کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به شکل «م » درآوردن. دهان تنگ را از هم گشودن. لبها را به شکرخنده گشودن : بخنده عقیقین نقط میم کرد شباهنگ در میم دو نیم کرد.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 29 متن و حاشیه ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - بشکل میم ( م ) در آوردن . ۲- لبها را بشکر خنده گشودن ( بدومعنی ) : پریرخ بشرم آمد از روی جم زبس ناز آن دو کبوتر بهم . بخنده عقیقین نقط میم کرد شباهنگ درمیم دونیم کرد. ( گرشا )