میل کردن
مترادف میل کردن: تناول کردن، خوردن، آشامیدن، صرف کردن، متمایل شدن، گرایش یافتن، تمایل پیدا کردن، علاقه مند شدن، رو کردن، روی آوردن
برابر پارسی: گراییدن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
خواستن، خواستار بودن، میل کردن، وصیت کردن، اراده کردن، فعل کمکی'خواهم'
پرستاری کردن، گراییدن، مواظب بودن، میل کردن، نگهداری کردن از، وجه کردن، متمایل بودن به، گرایش داشتن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کیبیدن ، دل کشیدن، ارزو کردن
ارسال چیزی از طریق ایمیل
ارزو
رو آوردن