میل کردن
مترادف میل کردن: تناول کردن، خوردن، آشامیدن، صرف کردن، متمایل شدن، گرایش یافتن، تمایل پیدا کردن، علاقه مند شدن، رو کردن، روی آوردن
برابر پارسی: گراییدن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
خواستن، خواستار بودن، میل کردن، وصیت کردن، اراده کردن، فعل کمکی'خواهم'
پرستاری کردن، گراییدن، مواظب بودن، میل کردن، نگهداری کردن از، وجه کردن، متمایل بودن به، گرایش داشتن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
میل ؛
مفهوم کلمه ی میل با توجه به ذات آوایی سرازیرگونه حرف ( ی ) در میان ساختمان این کلیدواژه یعنی نیاز به مالامال شدن ، یعنی خالی بودن و نیاز به دریافت.
مشابه کلماتی از قبیل ؛ ذیغ و ذاغ یا زیگ و زاگ یا زیپ و زاپ یا قیل و قال و. . .
... [مشاهده متن کامل]
پس میل به عنوان یک حقیقت واقع شده در عالم هستی و به عنوان یکی از بزرگترین موهبت های خداوند متعال، مفهومی است که مربوط به درون انسان می باشد و مقوله ای است که نیاز به دریافت انرژی و هر آنچیزی که مورد نیاز است جهت مالامال شدن دارد.
و این خلأ و واقعیت نیاز به دریافت در مفهوم کلمه ی میل به عنوان یک حقیقت واقع شده در وجود انسان منجر به ایجاد تمایل و علاقه و گرایش و روی آوردن و حرکت و ایجاد یک جریان جستجو گر و تحریک کننده جهت خواستن و تامین نیاز می شود و انسان را به صورت یک موجود کنجکاو و جستجوگر در می آورد.
میل وقتی مال شد و میل وقتی به مالامالی رسید یعنی ارضا و این یعنی، میل یک مفهوم پایان پذیر و دارای انتها در مقطع زمانی خودش تا زمان مالامال بودن می باشد.
به عنوان مثال میل به غذا در زمان گرسنه بودن منجر به تکاپو و رفتن انسان به سمت غذا می شود.
مفهوم کلمه ی میل با توجه به ذات آوایی سرازیرگونه حرف ( ی ) در میان ساختمان این کلیدواژه یعنی نیاز به مالامال شدن ، یعنی خالی بودن و نیاز به دریافت.
مشابه کلماتی از قبیل ؛ ذیغ و ذاغ یا زیگ و زاگ یا زیپ و زاپ یا قیل و قال و. . .
... [مشاهده متن کامل]
پس میل به عنوان یک حقیقت واقع شده در عالم هستی و به عنوان یکی از بزرگترین موهبت های خداوند متعال، مفهومی است که مربوط به درون انسان می باشد و مقوله ای است که نیاز به دریافت انرژی و هر آنچیزی که مورد نیاز است جهت مالامال شدن دارد.
و این خلأ و واقعیت نیاز به دریافت در مفهوم کلمه ی میل به عنوان یک حقیقت واقع شده در وجود انسان منجر به ایجاد تمایل و علاقه و گرایش و روی آوردن و حرکت و ایجاد یک جریان جستجو گر و تحریک کننده جهت خواستن و تامین نیاز می شود و انسان را به صورت یک موجود کنجکاو و جستجوگر در می آورد.
میل وقتی مال شد و میل وقتی به مالامالی رسید یعنی ارضا و این یعنی، میل یک مفهوم پایان پذیر و دارای انتها در مقطع زمانی خودش تا زمان مالامال بودن می باشد.
به عنوان مثال میل به غذا در زمان گرسنه بودن منجر به تکاپو و رفتن انسان به سمت غذا می شود.
پیشنهاد واژه :
به جایِ " قصد کردن، نیت کردن، میل کردن " می توان از واژه یِ " abhi - man " در زبانِ سانسکریت یاری گرفت.
در زبانِ سانسکریت پیشوندِ " abhi " به چمِ " به سوی، به ، بر " بوده است که با پیشوندِ " اَف" در زبانِ پارسی همریشه و همکارکرد است.
... [مشاهده متن کامل]
از سویِ دیگر، " مَن:man" در سانسکریت همان " مَن:man" در زبانِ اوستایی است که در زبانِ پارسی نیز درواژگانی همچون " گُمان، مَنِش و. . . " دیده می شود.
در واژه یِ " گُمان" ، " گُ " پیشوند است و اکنون به جایِ پیشوندِ " گُ" ، پیشوندِ " اَف" را می نشانیم و به همانگونه ای که واژه یِ " گُمان" را در گزاره ها بکار می بریم، اینبار از واژه یِ " اَفمان"بهره می گیریم ولی در معنای " قصد کردن، نیت کردن، میل کردن ".
پس داریم :
اَفمان کردن = اَفمانیدن = قصد کردن، نیت کردن، میل کردن . . . . . ( بسنجید با گُمان کردن )
اَفمان/ اَفمانِش داشتن = قصد داشتن، نیت داشتن، میل داشتن . . . . . ( بسنجید با گُمان داشتن )
اَفمانه = قصد، نیت، میل . . . . . . ( بسنجید با گُمانه )
" اَف " در اینجا به چمِ " به، به سوی " است و " مان/ مَن " به چمِ " اَندیشیدن".
پس رویهم رفته " اَفمان کردن/ داشتن" به چمِ " به/به سویِ چیزی نظر کردن/داشتن و اندیشیدن" است که همان " قصد کردن، نیت کردن، میل کردن" است.
. . . . . . .
پَسگشت :
روبرگهای 125 و 135 از نبیگ " فرهنگ سَنسکریت/فارسی" ( جلالی نائینی )


به جایِ " قصد کردن، نیت کردن، میل کردن " می توان از واژه یِ " abhi - man " در زبانِ سانسکریت یاری گرفت.
در زبانِ سانسکریت پیشوندِ " abhi " به چمِ " به سوی، به ، بر " بوده است که با پیشوندِ " اَف" در زبانِ پارسی همریشه و همکارکرد است.
... [مشاهده متن کامل]
از سویِ دیگر، " مَن:man" در سانسکریت همان " مَن:man" در زبانِ اوستایی است که در زبانِ پارسی نیز درواژگانی همچون " گُمان، مَنِش و. . . " دیده می شود.
در واژه یِ " گُمان" ، " گُ " پیشوند است و اکنون به جایِ پیشوندِ " گُ" ، پیشوندِ " اَف" را می نشانیم و به همانگونه ای که واژه یِ " گُمان" را در گزاره ها بکار می بریم، اینبار از واژه یِ " اَفمان"بهره می گیریم ولی در معنای " قصد کردن، نیت کردن، میل کردن ".
پس داریم :
اَفمان کردن = اَفمانیدن = قصد کردن، نیت کردن، میل کردن . . . . . ( بسنجید با گُمان کردن )
اَفمان/ اَفمانِش داشتن = قصد داشتن، نیت داشتن، میل داشتن . . . . . ( بسنجید با گُمان داشتن )
اَفمانه = قصد، نیت، میل . . . . . . ( بسنجید با گُمانه )
" اَف " در اینجا به چمِ " به، به سوی " است و " مان/ مَن " به چمِ " اَندیشیدن".
پس رویهم رفته " اَفمان کردن/ داشتن" به چمِ " به/به سویِ چیزی نظر کردن/داشتن و اندیشیدن" است که همان " قصد کردن، نیت کردن، میل کردن" است.
. . . . . . .
پَسگشت :
روبرگهای 125 و 135 از نبیگ " فرهنگ سَنسکریت/فارسی" ( جلالی نائینی )


بر گردیدن، گشتن.
به گریه دل کافران کرد میل
عجب نیست سنگ ار بگردد به سیل. بوستان.
به گریه دل کافران کرد میل
عجب نیست سنگ ار بگردد به سیل. بوستان.
به جایِ {میل کردن} بِگوییم {آشامیدن، خوردن}.
کیبیدن ، دل کشیدن، ارزو کردن
ارسال چیزی از طریق ایمیل
ارزو
رو آوردن