میغ ناک

لغت نامه دهخدا

میغناک. ( ص مرکب ) ابرناک و بخارناک. ( ناظم الاطباء ). ابرناک. ( آنندراج ). باابر. ابرآگین. آسمانی میغناک. روزی میغناک ؛ روزی با ابر. ( یادداشت مؤلف ).
- میغناک شدن ؛ ابرناک شدن. ابر گرفتن. باابر شدن. تغیم. ( از یادداشت مؤلف ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). تربد. ( تاج المصادر بیهقی ).
|| بخارناک. ( ناظم الاطباء ). هوا یا آسمان مه آلود. ( از شعوری ج 2 ورق 364 ). بامه. مه ناک. آسمان پر از مه. کوه پر از مه. مه آلود.

فرهنگ فارسی

ابر ناک و بخار ناک ابر ناک با ابر

پیشنهاد کاربران

بپرس