میغ ماننده پنبه ست و همی باد نداف
هست سدکیس درونه که بدو پنبه زنند.
ابوالمؤید بلخی.
شکوفه همچو شکاف است و میغ دیبا باف مه و خوراست همانا به باغ در صراف.
ابوالمؤید بلخی.
میغ چون ترکی آشفته که تیراندازدبرق تیر است مر اورا و مگر رخش کمان.
فرالاوی ( از صحاح الفرس ص 152 ).
نرم نرمک ز پس پرده به چاکر نگریدگفتی از میغ همی تیغ زند گوشه ماه.
کسائی.
فروغ سرنیزه و تیر و تیغبتابد چنان چون ستاره ز میغ.
فردوسی.
همانا که باران نبارد ز میغفزون ز آنکه بارید بر سرش تیغ.
فردوسی.
جهانی ز پای اندر آرد به تیغنهد تخت شاه از بر پشت میغ.
فردوسی.
راست گفتی شده است خیمه من میغ و او در میان میغ قمر.
فرخی.
بجستی هر زمان زان میغ برقی که کردی گیتی تاریک روشن.
منوچهری.
تیغی بکشد منکر و میغی بنگیردآخر ز پس اندر به هزیمت بگریزد.
منوچهری.
بریده شد قرار من بدان تیغنگون شد خانه صبرم بدان میغ.
( ویس و رامین ).
دل تیهو از چنگ طغرل به داغ رباینده باز از دل میغ ماغ.
اسدی.
ز دریا کند در تف تیغ میغز باران کند خوبی میغ تیغ.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
جهان گفتی از گرز و از تیغ شدچو دریا زمین گرد چون میغ شد.
اسدی.
گنج بهار اینک روان ، میغ اژدهای گنجبان رخش سحاب اینک دوان ، وز برق هرا داشته.
خاقانی.
به میغها که سیه تر ز تخم پرپهن است چو تخم پرپهن آرد برون سپید لعاب.
خاقانی.
ماتم عمر رفته خواهم داشت زان سیه جامه ام چو میغ از تو.
خاقانی.
از میغ تیغ سیلاب خون در کوه و هامون براند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 194 ).گر آنگه میزدی یک ضربه چون میغ
چو صبح اکنون دو دستی می زنی تیغ.
نظامی.
برق وارم به وقت بارش میغبیشتر بخوانید ...