روان کرد مرکب به میعادگاه
پذیره که دشمن کی آید ز راه.
نظامی.
بهشت از حضرتش میعادگاه است ز باغ دولتش طوبی گیاه است.
نظامی.
دو لشکر درآمد به میعادگاه شد آراسته هر دو صف سپاه.
ملاعبداﷲ هاتفی.
میعادگاه
/mi~AdgAh/
مترادف میعادگاه: پاتوق، میعاد، میقاتگاه، وعده گاه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
روان کرد مرکب به میعادگاه
پذیره که دشمن کی آید ز راه.
ز باغ دولتش طوبی گیاه است.
شد آراسته هر دو صف سپاه.
فرهنگ فارسی
مترادف ها
قرار ملاقات، میعادگاه
پناه گاه، پاتوغ، میعادگاه
پاتوغ، میعادگاه، امدگاه، وعده گاه
میعادگاه
پناه گاه، پاتوغ، میعادگاه، مفر، محل استراحت، مامن، مراجعه، ملجا، رفت و آمد مکرر، ملاقات مکرر
میعادگاه، پاتوق
پیشنهاد کاربران
خرابات
محل قرار