میعاد

/mi~Ad/

مترادف میعاد: نوید، وعده، رانده وو، میعادگاه، وعده گاه، میقات، میقاتگاه، میقاتگه، زمان وعده

برابر پارسی: دیدارگاه، پَشتگاه پَشت درچم، وعده

معنی انگلیسی:
rendezvous, [rare] rendezvous, assignation, tryst

فرهنگ اسم ها

اسم: میعاد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mieād) (فارسی: ميعاد) (انگلیسی: miead)
معنی: محل و زمان قرار ملاقات، وعده، قرار، محل قرار ملاقات، وعده گاه، زمان قرار ملاقات، زمان وعده، محل قرارگاه
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

میعاد. ( ع مص ) ( از «وع د» ) وعدة. با همدیگر وعده دادن. ( ناظم الاطباء ). با یکدیگر وعده کردن. ( غیاث ). وعده کردن با همدیگر. ( یادداشت مؤلف ). وعدة. ( مهذب الاسماء ) ( یادداشت مؤلف ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 97 ). قرار. ( یادداشت مؤلف ). وعده دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) : سلطان از این حدیث سخت بیازرد و رسولان بغراخان را بی قضای حاجت باز گردانید با وعده خوب و میعادی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 537 ).
- میعاد گذاشتن ؛ میعاد نهادن.قرار گذاشتن. وعده کردن به هم. ( از یادداشت لغت نامه ).
- میعاد نهادن ؛ میعاد گذاشتن. عهد بستن. قرار گذاشتن. با هم قرار نهادن.

میعاد. ( ع اِ ) جای وعده و وعده گاه و وعده جای و فراهم آمدنگاه و جای اجتماع. ( ناظم الاطباء ). جای وعده کردن. ( غیاث ). موضع عهد. وعده جای. وعده گاه. خرامگاه. قرارگاه. ج ، مواعید. ( یادداشت مؤلف ). وعده جای. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) : تا حرکت کند بر آن میعاد بیاید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 532 ).
در برجهاش بوده میقات پور عمران
میلاد پور مریم میعاد پور هاجر.
خاقانی.
|| هنگام وعده. وعده گاه. ( ناظم الاطباء ). وعده گاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). وقت عهد. زمان وعده. هنگام وعده. ( یادداشت مؤلف ). زمان وعده. ( غیاث ) : فکرت آن ساعت که میعاد اجل فراز آید. ( کلیله و دمنه ). پس از مجادله بسیار میعادی معین گشت. ( کلیله و دمنه ). از قضا روزی دو صیاد بر آن ( آبگیر ) گذشتند با یکدیگر میعاد نهادندکه دام بیارند. ( کلیله و دمنه ). چون به وقت میعاد لشکر دیلم حمله بردند فایق پشت فرا داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- یوم المیعاد ؛ روز وعده و روز رستخیز. ( ناظم الاطباء ). روز قیامت. ( آنندراج ).
|| بازگشت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

جای وعده کردن، زمان وعده کردن، وعده گاه، مواعید جمع
( اسم ) ۱ - جای وعده وعده گاه . ۲ - زمان وعده جمع : مواعید . یا روز ( یوم ) . روز قیامت ۳ - وعده

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. ) وعده گاه ، جای وعده . ج . مواعید.

فرهنگ عمید

۱. جای وعده کردن.
۲. زمان وعده کردن، وعده گاه، میعادگاه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مِیعَادَ: وعده
ریشه کلمه:
وعد (۱۵۱ بار)

مترادف ها

vow (اسم)
پیمان، عهد، شرط، قول، نذر، سوگند، میثاق، سوگند ملایم، میعاد

term (اسم)
دوره، شرط، لفظ، مهلت، مدت، هنگام، اصطلاح، شرایط، نیمسال، جمله، روابط، میعاد، دوره انتصاب، ثلث تحصیلی

فارسی به عربی

ملتقی

پیشنهاد کاربران

برابر پارسی آن دیدار یا دیدارگاه می شود.
میعاد : زمان وعده، وعده گاه، هنگام وعده ، با همدیگر وعده دادن ، پیمان، عهد ، میثاق .
وعده ، قرار 🌙🌙
وعدگاه، محل عبادت و وعده
قرارگاه وعده گاه
میعاد یعنی وعده و زمان موعود خداوند متعال
وعدگاه

بپرس