میش سر

لغت نامه دهخدا

میش سر. [ س َ ] ( ص مرکب ) میش سار.که مزین به سر میش است. چون میش سر. || ( اِخ ) میش سار. یکی از چند تخت شاهی خسروپرویز بوده است با نقش سر میش بر آن. || ( اِ مرکب ) فردوسی در بیت زیر توسعاً به معنی تخت یا تخت پادشاهی به کار برده است یا صندلی و کرسی که به شکل میش یا با پایه های مزین به سر میش ساخته شده باشد :
هر آن کس که دهقان بد و زیردست
ورا میش سر بود جای نشست.
فردوسی.
و رجوع به میش سار شود.
- کمر میش سر ؛ کمری که نقش سرمیش بر روی آن منقوش است یا گل کمر آن به شکل سر میش است : شمشیری هندی و کمری میش سر... برداشته به پیش اردشیر آورد. ( کارنامه اردشیر ص 12 و 13 ).

فرهنگ فارسی

میش سار که مزین به سر میش است چون میش سر .

پیشنهاد کاربران

بپرس