میسر

/moyassar/

مترادف میسر: امکان پذیر، شدنی، مقدور، ممکن، میسور، آسان، ساده، سهل

متضاد میسر: غیرممکن، نامیسر

برابر پارسی: انجام پذیر، آسان، پذیرفتنی، شدنی، فراهم

معنی انگلیسی:
possible, feasible, procurable, easy

لغت نامه دهخدا

میسر. [ م َ س ِ ] ( ع مص ) قمار بازیدن. ( المصادر زوزنی ) ( یادداشت مؤلف ) ( دهار ). قمار باختن. ( یادداشت مؤلف ) ( منتهی الارب ، ماده ی س ر ) ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 97 ). || قمار کردن به ازلام. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) قمار. ( منتهی الارب ). هر قمار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قمار.( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث ). قماربازی. بازی. هر قماری. ( یادداشت مؤلف ). || شتر کشتنی که تازیان با ازلام بدان قمار می کردند و معمولشان این بود که ابتدا شتر کشتنی به نسیه می خریدند و می کشتند و سپس آن را به هفت یا هشت و یابه ده قسمت تقسیم می کردند. پس هر کس که به اسم وی یکی از آن قسمتها بیرون می آمد برده بود و نصیب او را می دادند و آنکه تیر بی نشان و بهره به اسم وی درمی آمدعلامت باخت او بود و می بایست تاوان بدهد. ( از ناظم الاطباء ). شتر کشتنی که با آن قمار می باختند. || نرد. ( منتهی الارب ). بازی نرد. ( ناظم الاطباء ).

میسر. [ م ُ ی َس ْ س ِ ] ( ع ص ) سهل و آسان کننده. || مردی که دارای میش بسیارشیر باشد. ( ناظم الاطباء ). رجل میسر؛ مرد بسیارگوسفند یا بسیارشتر. مقابل مجنب. ( یادداشت مؤلف ).

میسر. [ م ُ ی َس ْ س َ ] ( ع اِ ) نواله ای که از تخم مرغ و گوشت ترتیب می دهند. ( ناظم الاطباء ). بزماورد. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). نوعی حلواست. به معنی نواله است که زماورد باشد. ( از آنندراج ). بزماورد. زماورد. نرجس المائده. لقمه خلیفه. لقمه قاضی. نواله. نرگس خوان. نرگسه خوان. مهنا. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به بزماورد شود.

میسر. [ م ُ ی َس ْ س َ ] ( ع ص ) ممکن وهر چیز سهل و آسان کرده شده و هر چیز شدنی و ممکن الحصول و کردنی و قابل عمل و کار. ( ناظم الاطباء ). آسان کرده شده اسم مفعول از تیسیر مأخوذ از یسر به ضم که به معنی آسانی است و کسانی که به این معنی به فتح میم گویند غلط است. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). مقدور. ممکن. آسان. آسان شده. ( یادداشت مؤلف ). هر چیز یافتنی و دستیاب و آماده و مهیا : نظر به پیرایه گشاده افکنی که ربودن آن میسر بود. ( کلیله و دمنه ).
اعجاز خلعت تو این بس بود که شخصم
در باد و آتش و نی هستش امان میسر.
خاقانی.
قسمی که ترا نیافریدند
گر سعی کنی میسرت نیست.
سعدی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

قمار، آسان، آماده وفراهم، آسان کردن شده
۱ - ( اسم ) آسان کرده شده . ۲ - ( صفت ) فراهم آماده . ۳ - ممکن .
نواله ای که از تخم مرغ و گوشت ترتیب می دهند بزماورد

فرهنگ معین

(مَ س ) [ ع . ] (اِ. ) قمار.
(مُ یَ سَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) آسان ، آسان کرده شده .

فرهنگ عمید

امکان پذیر، ممکن، شدنی.

جدول کلمات

شدنی

مترادف ها

feasible (صفت)
عملی، ممکن، امکان پذیر، محتمل، شدنی، میسر

practicable (صفت)
عملی، قابل اجرا، میسر، عبور کردنی، صورت پذیر

possible (صفت)
ممکن، امکان پذیر، محتمل، شدنی، میسر، مقدور، بالقوه

فارسی به عربی

طریق , عملی , ممکن

پیشنهاد کاربران

روان
دست یافتنی
میسر=میسر =همانا آسانی در کار و کاسبی و لذا عرب قمار و مسابقات مرکب دوانی و تیر اندازی را هم میسر میگفتندنوع خاصی در ایران شتر دوساله بعد از نحر و پالایش کریمخان زند و نوه اش فتح علیخان با یک ضربه شمشیر دو دست و با نیمی کوهان شتر عرضی دو نیم میشد وعرب نوع خاصی قمار با تیرو کمان داشت با کشیدن زه باتیر چله کمان ده قلمه با نوک پیکانش که عرب بجای قلمه لام و به جمع آلام میگفت تیر فذ یا نافذ تیر برنده بود ولی کاری ترین آن تیر ها تو اّئم است پس توام مقام اول است که دو برابرفذ مقام دوم گوشت بر میدارد چون تیرش هم نافذ و هم کشنده است و لذا سومین نفر رقیب فینالیست ها است و نصف فذ یا نافذ سهام میگیرد و چهارمی حلس نام داشت که رقیب رقبای فینالیست ها بود پنجمی نافس بود که به نشانه نزده بلکه به جدار و دیواره نشانه زده ششم مسبل که آخرین نفسها را کشیده معلی یعنی بالاتر از یک فردی که هیچ تیری بلد نیست و نزده و در ردیف تیر اندازان است هشتم منیح یعنی توانسته در هما ناحیه تیر افکند مثلا سمت شمال را به مشرق و مغرب نزده است سنیح تیرش سانحه ساز است نباید دست بکمان ببرد دهم رغد برای عیش و خوشی خود تیر افکنده است
...
[مشاهده متن کامل]

پس گوشت های باقیمانده را با قید قرعه بین گسانی که پول شتر را داده اند قسمت میکردند

میسر در عرب بیشتر در یک نوع خاصی از قمار استعمال می شود، و آن عبارت است از انداختن چوبه تیر که از لام و اقلامش هم می گویند.
و اما چگونگی این بازى اینطور بوده که شترى را می خریدند و نحر می کردند، و آن را بیست و هشت قسمت می کردند، آنگاه ده چوبه تیر که یکی نامش فذ، و دوم تواءم ، و سوم رقیب و چهارم حلس ، و پنجم نافس ، و ششم مسبل ، و هفتم معلی ، و هشتم منیح ، و نهم سنیح ، و دهم رغد، نام داشت قرار می دادند، و همه می دانستند که از این بیست و هشت سهم یک جزء سهم فذ است ، و دو جزء سهم تواءم ، و سه جزء سهم رقیب ، و چهار جزء سهم حلس و پنج قسمت سهم نافس ، و شش سهم از آن مسبل ، و هفت قسمت که از همه بیشتر است از آن معلی است ، و هشتم و نهم و دهم سهم نداشتند، آنگاه به شکل بخت آزمائی دست می بردند، و یکى از آن ده تیر را بیرون می آوردند، اگر فذ بیرون می شد، یک سهم از بیست و هشت سهم را به کسی که فذ را به نامش بیرون آوردند می دادند و اگر تواءم بیرون می شد دو سهم ، و همچنین و اگر یکی از سه چوبه منیح و سفیح و رغد به نام کسی در می آمد، چیزى از آن سهام عایدش نمی شد، با اینکه صاحبان این سه سهم در دادن پول شتر شرکت داشتند و این عمل همیشه میان ده نفر انجام می شد، و در تعیین اینکه چه کسی صاحب فذ، و چه کسى صاحب تواءم و یا آن هشت چوبه دیگر باشد با قرعه تعیین می کردند.
...
[مشاهده متن کامل]

میسر از ماده یسر گرفته شده که به معنی سهل و آسان است ، و از آنجا که قمار در نظر بعضی از مردم وسیله آسانی برای نیل به مال و ثروت است به آن میسر گفته شده است .
امکان پذیر، شدنی، مقدور، ممکن، میسور، آسان، ساده، سهل
مِیسَر: نام کهن منطقه وِیسَر از توابع سرزمین کجور در استان مازندران
منبع: تاریخ گیلان و دیلمان مرعشی
قمار چون پول قمار آسان بدست می آید و آسان هم از دست می رود
آسان شده

بپرس