میزیدن

لغت نامه دهخدا

میزیدن. [ دَ ] ( مص ) میختن. آب تاختن. ( لغت فرس اسدی ) ( صحاح الفرس ). شاشیدن و بول کردن. ( ناظم الاطباء ). ادرار کردن. شاشیدن. آب تاختن. شاش کردن. ( یادداشت مؤلف ). به معنی شاشیدن و بول کردن است. ( از آنندراج ). به معنی بول کردن و شاشیدن باشد. ( برهان ) :
گر کند هیچگاه قصد گریز
خیز و ناگه به گوشش اندر میز.
خسروی.
یا بکردار ببر اندر شیر
چیره گرد و بگوشش اندر میز.
خسروی.
ریخ سرگین بود و ریخن آنکه بسیار سرگین میزد. ( از فرهنگ اسدی ).
کسی کز مرگ نندیشد نه از کشتن بپرهیزد
ز بیم و هیبت شمشیر او بر اسب خون میزد.
فرخی.
موش بدانک گزیده پلنگ را بجوید نه آن خواهد که بدو میزد. ( جامعالحکمتین ص 171 ).
در زمین هرکجا بود موشی
سرنگونسار بر فلک میزد.
انوری
تو نمی گفتی که در جام شراب
دیو می میزد شتابان ناشتاب.
مولوی.
بر خویشتن بمیزی از بیم همچو موش
هرگه که چون پلنگ درآیم به خرخره.
پوربهای جامی.
- برمیزیدن ( یا برمیختن ) ؛ میزیدن. شاشیدن. بول کردن : موش همی برگزیده پلنگ برمیزد. ( جامعالحکمتین ص 170 ).
|| به معنی سرگین افکندن آید. ( لغت فرس اسدی ، نسخه ٔخطی متعلق به کتابخانه نخجوانی ). || لخت شدن و افسرده و منجمد گشتن. || آمیختن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بول کردن، شاشیدن، میختن هم گفته شده
( مصدر ) بول کردن شاشیدن : پلنگ اگر بگزد مرد را زبهر چه موش بحیله ها بر میزد زبام و از دیوار ? ( ابولهیثم )

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) شاشیدن ، ادرار کردن .

فرهنگ عمید

بول کردن، شاشیدن: هر کجا در دل زمین موشی ست / سر نگونسار بر فلک میزد (انوری: ۶۰۳ ).

واژه نامه بختیاریکا

( میزِیدِن (مِزنیدن) ) ادرار کردن؛ شاشیدن

پیشنهاد کاربران

واژه میزیدن
معادل ابجد 121
تعداد حروف 6
تلفظ mizidan
ترکیب ( مصدر لازم ) [پهلوی: mizitan] ‹میختن› [قدیمی]
مختصات ( دَ ) ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
شاشیدن، ادرار کردن

بپرس