فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
میزان کردن، اراستن، مرتب کردن، در صف اوردن، تغییر کردن، سیر و حرکت کردن
وفق دادن، میزان کردن، کوک کردن، ساز زدن
وفق دادن، تعدیل کردن، تنظیم کردن، سازگار کردن، میزان کردن، تسویه نمودن، مطابق کردن
تعدیل کردن، تنظیم کردن، میزان کردن، سوار کردن، برابری کردن، نرم کردن، زیر و بم کردن، تلقیق کردن، بمایه دراوردن، تحریر دادن، با آواز خواندن، تلحین کردن، میزان کردن رادیو، تغییر پرده و مقام دادن
میزان کردن، مخلوط کردن، اب دادن، ملایم کردن، ابدیده کردن، درست ساختن، درست خمیر کردن
تعدیل کردن، درست کردن، تنظیم کردن، میزان کردن، مرتب کردن، منظم کردن
تعدیل کردن، میزان کردن، موازی قرار دادن
میزان کردن، متمرکز کردن، متمرکز کردن توجه، بکانون اوردن
میزان کردن، بطرف خاور رفتن، بجهت معینی راهنمایی کردن، جهت یابی کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید