میرزایی
/mirzAyi/
لغت نامه دهخدا
- میرزایی کشیدن ؛ نازبرداری کردن. ( غیاث ).
|| ( ص نسبی ) منسوب به میرزا. آنچه یا آن که به میرزا نسبت دارد. || قبای دراز با آستین های فروهشته و گشاد. جبه و بالاپوش دراز آستین بلند. ( ناظم الاطباء ). || قسمی خربزه. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
میرزایی کجا؟
دلنیا میرزای معنی سلوا :مایه تسلی #اسمی که در قران
میرزایی اگه میشه خوش خط پس چرا من آنقدر بد خطم
اگه معنی میرزایی میشه نویسنده خوش خط
پس چرا من آنقدر بد خطم
پس چرا من آنقدر بد خطم
سلام شما چرا اینطور میگید فامیلی میرزائیان به زبان انگلیسی چطور نوشته میشه
میرزایی یعنی عشق یعنی پاکی میرزایی یعنی کامل بودن از هرچیز سالم میرزایی شاد زندگی گردن وشادی آور میرزایی یعنی وفا یک رنگ بودن در عالم هستی میرزایی عشق تمام عیار
مژه
نی مزمب
نی مزمب
نویسنده خوش خط باهوش
بزرگ زاده
نازنین میرزایی
ستاره میرزایی
میرزایی
میرزایی به خارجی
میرزایی" یعنی نویسنده، خوش خط
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)