[ویکی نور] محمد بن خاوند شاه بن سید برهان الدین، معروف به «میر خواند» به گفته دکتر محمد جواد مشکور، گمان می رود تذکرة مجالس النّفائس امیر علی شیر نوایی، نخستین اثری باشد که از میرخواند یاد کرده است. نام وی سیّد بن امیر برهان الدّین خاوند شاه بن شاه کمال الدّین محمود بلخی، معروف به میرخواند یا امیرخواند است. او خود را در کتابش محمّد بن خواند شاه می نامد و می گوید لقب میرخواند را دیگران به وی داده اند. او از مورخان بزرگ قرن نهم هجری بود که در 873 هجری در بخارا زاده شد.
پدرش سیّد برهان الدّین خاوند شاه، در بخارا تجارت می کرد و نسب آنان با چهار واسطه به سیّد اجل بخاری می رسید. بنابراین، وی حسب و نسب عالی داشت، اما به رغم این برخورداری، از تکبر و فخر بر کنار بود و از خردسالی در حدیث و دیگر معارف و علوم معقول و منقول، چیره دست و در فن انشا بی همتا شد، اما در کودکی پدرش را از دست داد و بر اثر تنگ دستی از آن جا به بلخ رفت و از عالمان آن سامان بسیار بهره گرفت و در جرگه دانش مندان روزگار خود درآمد. آن گاه به هرات رفت و با مشایخ صوفیه بزرگ هم سخن شد و بسیار شهرت یافت و مرید شیخ بهاءالدّین گشت و تا وفات وی در آن جا ماند. سلطان حسین بایقرا و وزیر دانش دوست او امیرعلی شیر نوایی در آن جا به وی توجه کردند و او در فن ادب و انشا و تاریخ نگاری چیره دست شد و سرانجام روضة الصفا را به نام آن وزیر دانش مند نوشت. میرخواند در خانقاهِ «خلاصه» می زیست که امیر در هرات ساخته بود و در آن جا با خاطری جمع به کار تحقیق سرگرم بود.
وی پس از اینکه در سلک ملازمان آن وزیر دانش دوست درآمد به یکی از بنیادگذاران محفل ادبی و علمی هرات (مکتب هرات) بدل گشت. پیوند دوستی خالصانه میرخواند و امیرعلیشیر نوائی سال ها از هم نگسست و به رغم ارج گزاری آن وزیر بزرگ تیموری درباره میرخواند، وی زندگی ساده و بی آلایش خود را دنبال می کرد و به شغلی دیوانی در دربار سلطان حسین بایقرا که بی گمان سود مادی فراوانی برایش به دنبال می آورد، هرگز تن نمی داد. حکیم میرخواند در بخش مهمی از زندگانی خود به دانش اندوزی و نوشتن کتاب های گوناگون پرداخت و سال های پایانی عمرش را در خلوت در گازرگاه هرات سپری کرد. او پس از وفات مرشد خویش از هرات به بلخ رفت (910 ه)، اما به سبب ضعف و پیری پس از یک سال بدان جا بازگشت و سرانجام در همان جا درگذشت و در مزار شیخ بهاءالدین به خاک سپرده شد. سید نظام بدیع الزمان که منصب صدارت داشت و سیّد نعمت الله مجذوب برادران او بودند.
تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفا
پدرش سیّد برهان الدّین خاوند شاه، در بخارا تجارت می کرد و نسب آنان با چهار واسطه به سیّد اجل بخاری می رسید. بنابراین، وی حسب و نسب عالی داشت، اما به رغم این برخورداری، از تکبر و فخر بر کنار بود و از خردسالی در حدیث و دیگر معارف و علوم معقول و منقول، چیره دست و در فن انشا بی همتا شد، اما در کودکی پدرش را از دست داد و بر اثر تنگ دستی از آن جا به بلخ رفت و از عالمان آن سامان بسیار بهره گرفت و در جرگه دانش مندان روزگار خود درآمد. آن گاه به هرات رفت و با مشایخ صوفیه بزرگ هم سخن شد و بسیار شهرت یافت و مرید شیخ بهاءالدّین گشت و تا وفات وی در آن جا ماند. سلطان حسین بایقرا و وزیر دانش دوست او امیرعلی شیر نوایی در آن جا به وی توجه کردند و او در فن ادب و انشا و تاریخ نگاری چیره دست شد و سرانجام روضة الصفا را به نام آن وزیر دانش مند نوشت. میرخواند در خانقاهِ «خلاصه» می زیست که امیر در هرات ساخته بود و در آن جا با خاطری جمع به کار تحقیق سرگرم بود.
وی پس از اینکه در سلک ملازمان آن وزیر دانش دوست درآمد به یکی از بنیادگذاران محفل ادبی و علمی هرات (مکتب هرات) بدل گشت. پیوند دوستی خالصانه میرخواند و امیرعلیشیر نوائی سال ها از هم نگسست و به رغم ارج گزاری آن وزیر بزرگ تیموری درباره میرخواند، وی زندگی ساده و بی آلایش خود را دنبال می کرد و به شغلی دیوانی در دربار سلطان حسین بایقرا که بی گمان سود مادی فراوانی برایش به دنبال می آورد، هرگز تن نمی داد. حکیم میرخواند در بخش مهمی از زندگانی خود به دانش اندوزی و نوشتن کتاب های گوناگون پرداخت و سال های پایانی عمرش را در خلوت در گازرگاه هرات سپری کرد. او پس از وفات مرشد خویش از هرات به بلخ رفت (910 ه)، اما به سبب ضعف و پیری پس از یک سال بدان جا بازگشت و سرانجام در همان جا درگذشت و در مزار شیخ بهاءالدین به خاک سپرده شد. سید نظام بدیع الزمان که منصب صدارت داشت و سیّد نعمت الله مجذوب برادران او بودند.
تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفا
wikinoor: میرخواند،_محمد_بن_خاوندشاه