میراننده

لغت نامه دهخدا

میراننده. [ ن َن ْ دَ / دِ ] ( نف ) نیست کننده. از میان برنده. متوفی [ م ُ ت َ وَف ْفی ]. کشنده. ( از یادداشت مؤلف ). ممیت. ( السامی فی الاسامی ). مقابل محیی : بزرگ است و غالب ، دریابنده است و قاهر و میراننده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316 ). گفت الهی.... آفریننده و زنده کننده و میراننده تویی. ( قصص الانبیاء ص 54 ).

فرهنگ فارسی

نیست کننده از میان برنده کشنده ممیت

پیشنهاد کاربران

- دلیل مرگ
- کشنده
مثالی از ترجمه ی یکی از جملات ماندگار ساموئل بکت:
عادت بزرگترین میراننده است.

بپرس