میدان گرای. [ م َ / م ِ گ َ ] ( نف مرکب ) میدان گراینده. آنکه میل به میدان کند. آنکه روی به میدان آرد جنگ آزمایی را. مایل به جنگ و نبرد در میدان جنگ : شد از چنبر مهد میدان گرای ز گهواره در مرکب آورد پای.
نظامی.
فرهنگ فارسی
میدان گراینده آنکه میل به میدان کند
پیشنهاد کاربران
کسی که میل به میدان کند میل به جنگاوری کردن تمایل به عرض اندام کردن شد از چنبر مهد میدان گرای ز گهواره در مرکب آورد پای ✏ �نظامی�