میدان فراخ

پیشنهاد کاربران

میدان فراخ ؛ زمین. زمی. میدان خاک. میدان خاکی. ( مجموعه مترادفات ص 197 ) .
- || کنایه از وسعت و فراخی عیش باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .
- امثال :
میدان آرزو فراخ است .
|| جنگ جای. کارزارگاه و نبردگاه. ( ناظم الاطباء ) . فاصله میان دو لشکر که در آن جنگ کنند. مجموع لشکرگاه دو طرف و محل جنگ ایشان. عرصه کارزار. رزمگاه. ناوردگاه. ناوردگه. رزم جای. جنگ جای. رزمگه. میدان جنگ. دشت نبرد. دشت کین. عرصه کین. حربگاه. ( یادداشت مؤلف ) :
...
[مشاهده متن کامل]

شود بدخواه تو روباه بددل
چو شیرآسا تو بخْرامی به میدان.
شهید بلخی.

میدان فراخ ؛ زمین. زمی. میدان خاک. میدان خاکی. ( مجموعه مترادفات ص 197 ) .
- || کنایه از وسعت و فراخی عیش باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .

بپرس