میدان جنگ


معنی انگلیسی:
field

واژه نامه بختیاریکا

جَنگَه

دانشنامه عمومی

میدان جنگ (فیلم ۱۹۴۹). میدان جنگ ( به انگلیسی: Battleground ) فیلمی ۱۱۸ دقیقه ای به کارگردانی ویلیام ولمن با بازی ون جانسون محصول کشور بریتانیا است. [ ۱]
عکس میدان جنگ (فیلم ۱۹۴۹)

میدان جنگ (فیلم ۱۹۹۵). میدان جنگ ( به هندی: Maidan - E - Jung ) فیلمی محصول سال ۱۹۹۵ و به کارگردانی کی سی بوکادیا است. در این فیلم بازیگرانی همچون دهر مندرا، آکشی کومار، کاریسما کاپور، جایا پرادا، آمریش پوری، گلشن گروور، مانوج کومار، موکش خانا، قادرخان، شاکتی کاپور ایفای نقش کرده اند.
عکس میدان جنگ (فیلم ۱۹۹۵)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

مصاف

مترادف ها

battlefield (اسم)
میدان، مصاف، میدان جنگ، رزمگاه، نبردگاه، عرصه منازعه، میدان جنگ/میدان نبرد

battleground (اسم)
میدان جنگ، رزمگاه، نبردگاه، عرصه منازعه، میدان جنگ/میدان نبرد

champ (اسم)
میدان جنگ، قهرمان، نشخوار، عمل جویدن، بیابان، مخفف قهرمان

champaign (اسم)
صحرا، میدان جنگ، زمین مسطح، زمین مرتفع، دشت، جلگه

فارسی به عربی

بطل

پیشنهاد کاربران

اوردگاه
دشت کین ؛ رزمگاه. ناوردگاه. آوردگاه. میدان جنگ. دشت نبرد. حربگاه. دارالحرب. معرکه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
نباید که ایمن شوی از کمین
سپه باشد آسوده در دشت کین.
فردوسی.
چو دریا شد از خون گردان زمین
...
[مشاهده متن کامل]

تن بی سران بد همه دشت کین.
فردوسی.
همان با بزرگان توران زمین
چه کرده ست از بد بر این دشت کین.
فردوسی.
گو پیلتن را چو بر پشت زین
ندیدند گردان در آن دشت کین.
فردوسی.

دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ :
ز بس کشته بر دشت آوردگاه
بسی ره ندیدند برخاک راه.
فردوسی.
- دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه :
برآشفت [ افراسیاب ] با نامداران تور
که این دشت جنگست یا بزم و سور.
فردوسی.
بیامد خروشان بدان دشت جنگ
بچنگ اندرون گرزه گاو رنگ.
فردوسی.
آوردگاه
مصف
جبهه
مصاف
معرکه
ناوردگاه
مصاف
آوردگه
مرکز کارزار ؛ میدان جنگ :
به کردار آتش به نیزه سوار
همی گشت بر مرکز کارزار.
فردوسی.
که هومان به پیروزی شهریار
دوان آمد از مرکز کارزار.
فردوسی.
پهنه کارزار ؛ میدان جنگ.
عرصه ٔ پیکار ؛ میدان جنگ . رزمگاه .
- عرصه ٔ جنگ ؛ رزمگاه . میدان جنگ .
- عرصه ٔ رزم ؛ میدان پیکار. رزمگاه .
- عرصه ٔ زمین ؛ سطح زمین . ( ناظم الاطباء ) .
- عرصه ٔ کارزار ؛ رزمگاه . میدان نبرد.
کینه گاه . [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) میدان جنگ و جنگ گاه . ( آنندراج ) . میدان جنگ و کارزار و جای خصومت و نزاع . ( ناظم الاطباء ) . رزمگاه . دارالحرب . ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
گرانمایه دستور گفتش به شاه
...
[مشاهده متن کامل]

نبایَدْت رفتن بدان کینه گاه .
دقیقی .
بترسم که گر بار دیگر سپاه
به جنگ اندر آید در این کینه گاه .
فردوسی .
که گر من شوم کشته بر کینه گاه
شما کس مپایید پیش سپاه .
فردوسی .
بدو گفت تا من بدین کینه گاه
کمر بسته ام با دلیران شاه . . .
فردوسی .
یکی با من ایدربدین کینه گاه
بگردد به گرز گران کینه خواه .
فردوسی .
کدامین دلاور که در کینه گاه
به پیشانیش کرد یارد نگاه ؟
اسدی .

ناموسگاه . ( اِ مرکب ) کنایه از جنگ گاه باشد. چه ناموس به معنی جنگ هم آمده است . ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . میدان جنگ . رزمگاه . ( ناظم الاطباء ) . جنگ گاه . و هنگامه ٔ مردآزمائی . ( فرهنگ خطی ) .
آوردگه . [ وَ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) آوردگاه . رزمگاه . میدان . میدان جنگ :
به آوردگه رفت نیزه به دست [ سیاوش ]
عنان را بپیچید چون پیل مست .
فردوسی .
به آوردگه شد سپه ، پهلوان
بقلب اندرون با گروه گوان .
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی .
بگفت این و بگرفت نیزه بدست
به آوردگه رفت چون پیل مست .
فردوسی .
گو پیلتن گفت جنگی منم
به آوردگه بر درنگی منم .
فردوسی .
|| در بیت ذیل فرخی آوردگه معنی چراگاه و گشتنگاه میدهد :
معدن زاغ شد آرامگه کبک و تذرو
مسکن شیر شد آوردگه گور و غزال .
فرخی .
و رجوع به آورد و آوردگاه شود.

جبهه . . . . کارزار . . . . . . اوردگاه. . . .
خصومتگه. [ خ ُ م َ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) میدان جنگ. میدان نبرد. ( ناظم الاطباء ) :
خصومتگهی ساخت تا نفخ صور
که از سازگاری شد آن شهر دور.
نظامی.
نزاع
معرکه
مصف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس