میخ کوب شدن


معنی انگلیسی:
freeze

لغت نامه دهخدا

میخ کوب شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) در جای خود بی حس و بی حرکت ماندن و از شدت وحشت قادر به حرکت نبودن : وقتی شکارچیان نعره ببر را شنیدند در جای خود میخکوب شدند. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به میخکوب شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - سخت در جای خود ثابت و بیحرکت ماندن . ۲ - مات و متحیر برجا ماندن .

مترادف ها

petrify (فعل)
گیج کردن، از کار انداختن، برجای خشک شدن، سنگ کردن یا شدن، میخ کوب شدن، متحجر کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس