میانی. ( ص نسبی ) منسوب به وسط. منسوب به میان. آن که یا آنچه نسبت به میان دارد. || هرچیزکه در وسط و میان واقع شود. وسطی. || ( اِ ) قسمت وسطای غلاف تخم نباتات. ( ناظم الاطباء ). || واسطةالعقد. ( از یادداشت مؤلف ) : در صدر خردمندان بی فضل نه خوب است چون رشته لؤلؤ که بود سنگ میانیش.
ناصرخسرو ( دیوان چ دانشگاه ص 296 ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به میان : ۱ - وسطی . ۲ - وسط میانه : در صدر خردمندان بی فضل نه خوبست چون رشته لولو که بود سنگ میانیش . ( ناصرخسرو )
فرهنگ عمید
وسطی.
فرهنگستان زبان و ادب
[ورزش] ← بازیکن میانی {mediant} [موسیقی] درجۀ سوم گام های بزرگ (major ) و کوچک (minor )