کمر در میانگیری این و آن
نمی دید مقصود خود در میان.
ظهوری ( از آنندراج ).
میان گر گیرمت عیبم مکن بیش میانگیری عجب نَبْوَد ز درویش.
کاتبی ( از آنندراج ).
و رجوع به میانجی گری شود.- میانگیری کردن ؛ وساطت :
به روی هم افتاده کالا در او
میانگیریی کرده سودا در او.
ظهوری ( از آنندراج ).