میانگیر

/miyAngir/

مترادف میانگیر: صفت شفیع، میانجیگر، میانجی، واسطه | شفیع، میانجیگر، میانجی، واسطه

معنی انگلیسی:
buffer, fair, middle, moderate, par, mean, medial, median, medium

فرهنگستان زبان و ادب

{buffer} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] حافظه ای برای ذخیره سازی موقت داده ها که برای انتقال داده ها از دستگاهی به دستگاه دیگر یا از بخشی از رایانه به بخش دیگر آن به کار می رود

اصطلاحات و ضرب المثل ها

{buffer} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] حافظه ای برای ذخیره سازی موقت داده ها که برای انتقال داده ها از دستگاهی به دستگاه دیگر یا از بخشی از رایانه به بخش دیگر آن به کار می رود

مترادف ها

buffer (اسم)
سپر، حائل، میانگیر، فنر، استفاده از میانگیر، ضربت خور، ضرب خور

فارسی به عربی

حاجز

پیشنهاد کاربران

بپرس