میانه گزیدن. [ ن َ / ن ِ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) حد اعتدال برگزیدن. انتخاب حد وسط کردن در کارها و گفتارها. به اعتدال گراییدن : ستوده کسی کومیانه گزید تن خویش را آفرین گسترید.
فردوسی.
ز کار زمانه میانه گزین چو خواهی که یابی ز خلق آفرین.
فردوسی.
میانه گزینی بمانی بجای خردمند خواندت پاکیزه رای.
فردوسی.
فرهنگ فارسی
حد اعتدال برگزیدن انتخاب حد وسط کردن در کارها و گفتار ها .