میان قد
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
میانه/میان قد. [ ن َ / ن ِ ق َ ] ( ص مرکب ) میان بالا و میان قد. ( ناظم الاطباء ) . متوسطقامت. ( آنندراج ) . میانه قامت. میانه بالا. معتدل القامه. ( یادداشت مؤلف ) . صعت. ( منتهی الارب ) : ترکة؛ زن میانه قد. ( منتهی الارب ) .
میانه/میان بالا. [ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) ربعه. مربوع. ( دهار ) . با بالایی نه بلند و نه کوتاه. میانه قامت. میان بالا. معتدل القامه. با قدی موزون و معتدل. متوسطالقامه ( آدمی ) . که بالایی نه بسیار کوتاه
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
و نه بسیار بلند دارد. آنکه قدی متوسط دارد نه دراز و نه کوتاه. ( یادداشت مؤلف ) : مردی بود مأمون به گونه اسمر و میانه بالا. ( ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ) .