میان جا. ( اِ مرکب ) مرکز. وسط. || کنایه است از مرکز زمین ، و قدما معتقد بودند کعبه مرکز زمین است : کعبه همچون شاه زنبوران میانجا معتکف عالمی گردش چو زنبوران غریوان آمده.
خاقانی.
فرهنگ فارسی
مرکز وسط یا کنایه است از مرکز زمین
پیشنهاد کاربران
وسط. میانه. بینابین. نمونه:بر میانجای در خانه های بندار و سید تلفنچی سایه واره هایی درآمد. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۵۵ )