میان بستن


مترادف میان بستن: کمربستن، آماده شدن، مهیا شدن

لغت نامه دهخدا

میان بستن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) بستن کمر. کمربند بر کمر بستن. بستن بند کمر بر میان تن. استوار کردن بند بر کمر به قصد تنگ وچسبان گشتن جامه بر تن یا چابکی و آمادگی بیشتر یافتن در برآوردن مهمی چنانکه نبردی را یا زورآزمایی را. مجازاً، آماده شدن. سخت پی کاری بودن :
سپهدارپیران میان را ببست
یکی باره تیزتگ برنشست.
فردوسی.
چو نیمی ز تیره شب اندر گذشت.
سپهدارجنگی میان را ببست.
فردوسی.
چو بد گردیه با سلیح گران
میان بسته بر سان جنگ آوران.
فردوسی.
این کار را میان بستم و هم امروز گرد آن برآیم. ( تاریخ بیهقی ). فضل ربیع که حاجب بزرگ بود میان بسته بود تعصب آل برمک را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 424 ). میان بسته اند تا به هیچ حال فعلی نیفتد... ( تاریخ بیهقی ).
فتح را نام اوست فتح بزرگ
به مثالش خیال بسته میان.
ناصرخسرو.
سرفرازد چو نیزه هر مردی
که میان جنگ را چو نیزه ببست.
مسعودسعد.
دهر ار میان به خدمت من بست همچو نی
شاید که من زخوش سخنی رشک شکرم.
مجیر بیلقانی.
صد جان به میانجی نه یاری بمیان آور
کاقبال میان بندد چون یار پدید آید.
خاقانی.
وز آنجا برون شد به عزم درست
به فرمان ایزد میان بست چست.
نظامی.
چو سالار جهان چشم از جهان بست
به سالاری ترا باید میان بست.
نظامی.
به صد جهد از میان سلطان جان رست
ولیک آنگه که خدمت را میان بست.
نظامی.
کنون که رفتی و پرسیدیش که چون افتاد
میان ببند چو مردان بگیر دم خرش.
سعدی ( گلستان ).
میان بست و بی اختیارش بدوش
درآورد و خلقی بر او عام جوش.
سعدی ( بوستان ).
میان بست مسکین و شد بر درخت
وز آنجا به گردن درافتاد سخت.
سعدی ( بوستان ).
برهمن درقیامت نیز خواهد خدمت بت کرد
ز بس در ساعت سنگینی او را من میان بستم.
محمدقلی سلیم.
آن شوخ به قتل من دلخسته میان بست
در مرثیه ام معنی باریک توان بست.
ملاطاهر غنی ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

(بَ تَ ) (مص ل . ) آماده شدن .

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی ضرب المثل -> میان بستن
برای انجام کاری آماده شدن

پیشنهاد کاربران

آماده شدن یا همان امادگی
آماده انجام کاری شدن

بپرس