میاح

لغت نامه دهخدا

میاح. [ م َی ْ یا ] ( ع ص ) میاحة. خرامان مانند رفتار بط رونده. گویند رجل میاح. ( ناظم الاطباء ). خرامان رونده ، و میاحة مؤنث آن است. ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

میاحه خرامان مانند رفتار بط رونده خرامان رونده .

پیشنهاد کاربران

میاح یکی از بزرگترین و اصیل ترین قبایل عرب است و به 8 عشیره اصلی تقسیم میشود. و همه این عشایر در خوزستان ساکن هستند. هر عشیره را یکی از شیوخ اصیل عرب هدایت میکند. هر کدام از این عشایر بیرق مخصوص به خود دارد که با ان شناخته میشود.
میاح

بپرس