می گساریدن. [ م َ / م ِ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) می گساردن. باده گساری کردن. شراب خوردن. می خوردن. باده خوردن : خور به شادی روزگار نوبهارمی گسار اندر تکوک شاهوار.رودکی.|| ساقیگری کردن. شراب به دور درآوردن در مجلس تا مجلسیان بنوشند. و رجوع به می گساردن شود.
- رکاب گران کشیدن ؛ باده پیمودن. قدح درکشیدن :می کشد عقل را به زیر رکابچون رکاب گران کشند احرار. خاقانی.+ عکس و لینک