می گرفتن

لغت نامه دهخدا

می گرفتن. [ م َ / م ِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) باده خوردن. شراب نوشیدن. می زدن :
روزی بس خرم است می گیر از بامداد
هیچ بهانه نماند ایزد کام تو داد.
منوچهری.
نه نه می نگیرم که میگون سرشکم
که خود زین می کم بها می گریزم.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

باده خوردن شراب نوشیدن

پیشنهاد کاربران

می گرفتن ؛ آشامیدن می. گساردن می :
چو یاوندان به مجلس می گرفتند
ز مجلس مست چون گشتند رفتند.
رودکی.

بپرس