می فروش اندر خرابات ایمن است امروز و من
پیش محراب اندرم با بیم و ترس و با هرب.
ناصرخسرو.
مصحفی در بر حمایل داشتم می فروشی از دکان بیرون فتاد.
خاقانی.
چو می در سفالینه می فروش ز ریحان و ریحانی آمد به جوش.
نظامی.
ساقی اگر باده ازین خم دهدخرقه صوفی ببرد می فروش.
سعدی.
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت همت دراین عمل طلب از می فروش کن.
حافظ.
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش کز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش.
حافظ.
قراری کرده ام با می فروشان که روز غم بجز ساغر نگیرم.
حافظ.
- امثال :غم که پیر عقل تدبیرش به مردن می کند
می فروشش چاره در یک آب خوردن می کند.
؟ ( از امثال وحکم دهخدا ).
|| می گون. سرخ : مهش مشکسای و شکر می فروش
دو نرگس کمانکش دو گل درعپوش.
اسدی ( گرشاسب نامه ).