می زدن. [ م َ / م ِ زَ دَ ] ( مص مرکب )شراب خوردن. می خواری کردن. باده خوردن : با عشق محرمیم چه خیزد ز دست عقل خود کیست شحنه چون می با پادشا زنیم.قاآنی.ما خیمه به صحرای میامی زده ایم با چنگ و رباب می پیاپی زده ایم.( منسوب به ملک الشعراء بهار ).
صراحی کشیدن. [ ص ُ ک َ / ک ِدَ ] ( مص مرکب ) کنایه از صراحی نوشیدن :دل که بیابان گرفت چشم ندارد براههر که صراحی کشید گوش ندارد به پند. سعدی.+ عکس و لینک