مگسی

/magasi/

معنی انگلیسی:
flea - bitten

لغت نامه دهخدا

مگسی. [ م َ گ َ ] ( ص نسبی ، اِ ) نوعی از رنگی است اسب را. ( آنندراج ). رنگ خاکستری نقطه دار. ( ناظم الاطباء ).

مگسی. [ م َ گ َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان سبزواران است که در بخش مرکزی شهرستان جیرفت واقع است و 143 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

نوی از رنگی است اسب را . رنگ خاکستری نقطه دار .

پیشنهاد کاربران

مگسی ( در رپ پارسی ) :
سلاح های دوربرد و دقیق که تک تیراندازا انتخاب میکنن: Rifle gun
در گویش استرآبادی ( گرگانی ) ، مگس را مَغَز [Maghaz]میگویند. در ادبیات عامه استرآبادی مَغَز علاوه بر معنی عمومیِ آن، به زنبور نیز اطلاق می‏شود.
مَغزی [Maghazi] یا مگسی: 1 - نام گردنه ای است در مسیر جاده ماشین رو ییلاق جهان نما ( واقع در ارتفاعات جنوبی شهر کردکوی در استان گلستان ) . خاک این گردنه بسیار ریزدانه و نرم ( مانند غبار ) است که باعث میشود در زمان بارندگی وسایل نقلیه در آن فرو بروند. 2 - بنابر گفته ریچارد ویلیام هولمز که در ژانویه 1844 ( بهمن 1222 ) به استرآباد سفر کرده و از آن‏جا راهی دامغان شده است، در دره های پستِ جنوب غربی ولایت استرآباد غارهای دستکندی وجود داشته است که در دل خاک نرم حفر شده و به عنوان پناهگاه مسافران و چارپایان مورد استفاده قرار می‏گرفته است. این غارها به غارهای مَغزی [Megassee] مشهور بوده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس