مکین


معنی انگلیسی:
fixed, established, dwelling in a place, dweller, occupier of a place, [adj.] fixed or dwelling in a place, [n.] dweller, occupler ofa place

لغت نامه دهخدا

مکین. [ م َ ] ( ع ص ) جای گیر و استوار. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان القرآن ). جای گیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مکان دارنده و صاحب مکان. ( غیاث ) ( آنندراج ) : ثم جعلناه نطفةً فی قرار مکین. ( قرآن 13/23 ). فجعلناه فی قرار مکین. ( قرآن 21/77 ).
نه هرکس کو به ملک اندر مکین باشد ملک باشد
نه نیلوفر بود هر گل که اندر آبدان باشد.
فرخی.
چونانکه آرزوی دل بندگان اوست
سالی هزار باشد در مملکت مکین.
فرخی.
سخاوت بر تو مکین است شاها
ازیرا که تو مر سخا را مکانی.
فرخی.
مکین دولت و در مرتبت گرفته مکان
ملک نژاده و اندر مکان ملک مکین.
فرخی.
جای خور و خواب تو این است و بس
وآن نه چنین است مکان و مکین.
ناصرخسرو.
مکین است دین و قران در دل ما
همین بود نقش نگین محمد.
ناصرخسرو.
ایشان زمین تو آسمان
ایشان مکین و تو مکان.
ناصرخسرو.
ترتیب عناصر را بشناس که دانی
اندازه هر چیز مکین را و مکان را.
ناصرخسرو.
قاف تاقاف چتر حشمت تو
سایه افکنده بر مکین و مکان.
ابوالفرج رونی.
تا همی اندر فلک بروج و نجوم است
تا همی اندر زمین مکین و مکان است...
مسعودسعد.
تا بود بر فلک طلوع و غروب
تا بود در زمان مکان و مکین...
مسعودسعد.
تا در جهان مکین و مکان باشد
بهرامشاه شاه جهان باشد.
مسعودسعد.
جان را کفت ضمان و خرد را دلت ضمین
دین را دلت مکین و سخا را کفت مکان.
عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 457 ).
تا نام مکان است و مکین است در آفاق
عدل تو سبب باد مکان را و مکین را.
امیرمعزی.
تا مکان است و مکین و تا زمان است و زمین
تا شهور است و سنین و تا خزان است و بهار...
امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 405 ).
این کوه ندیده چو وقار تو مکینی
و این چرخ نزاده چو معالیت مکانی.
سنائی.
- مکین گشتن ( گردیدن ) ؛ جای گرفتن. جای گیرشدن.
هوای او چو شهادت پس از خلاف عدو
به هر دل اندر مأوی گرفت و گشت مکین.
فرخی.
عزم کی دارد که غزنین را بیاراید به روی بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جاگرفته، جایگیر، صاحب پایگاه ومنزلت
( صفت ) آنچه در مکانی جای گیرد جای گزین جای گیر : [ آفریدگار آسمان و زمین و پدید آورنده مکان و مکین ... ] ( جامع الحکمتین . ۲ )

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (ص . ) جای گزین ، جای گیر.

فرهنگ عمید

۱. جا گرفته، جای گیر.
۲. صاحب پایگاه و منزلت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَکِینٌ: صاحب مقام و منزلت
ریشه کلمه:
مکن (۱۸ بار)

«مَکِین» از مادّه «مکانت» به معنای «مقام و منزلت» است، و به طوری که از کلمات «راغب» در «مفردات» و بعضی دیگر از مفسران استفاده می شود: این ماده در اصل «اسم مکان» از مادّه «کَون» است، سپس بر اثر کثرت استعمال، آن را به منزله مادّه فعل قرار داده و «تمکن» از آن مشتق شده است، مانند: «تَمَسْکن» که از مادّه «سکون» است. «مَکِین» به معنای کسی است که صاحب منزلت و «مکانت» است، اساساً باید رسول، شخص بزرگ و فرد بر جسته ای باشد که بتواند نمایندگی و رسالت او را به عهده گیرد، و کاملاً مقرب و نزدیک به او باشد.

پیشنهاد کاربران

دارای مکانت
صاحب ملک و مقام
بلند مرتبه
آنگهی کآزاد بودیت و مکین
مر شما را بسته می دیدم چنین
✏ �مولانا�
بلندپایه

بپرس