مکون

لغت نامه دهخدا

مکون. [ م ُ ک َوْ وِ ] ( ع ص ) هست کننده و خلق کننده و از نو بیرون آورنده. ( ناظم الاطباء ). موجد. به وجود آورنده : جمله ابداع و انشاء و اختراع و افشاء تعلق به مکون اشیاء و خالق ماشاء دارد. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 26 ).

مکون. [ م ُ ک َوْ وَ ] ( ع ص ) هست نموده شده و پیدا کرده شده. ( غیاث ). به وجود آورده شده. موجودشده. هست شده.

مکون. [ م َ ] ( ع ص ) سوسمار که خایه بسیاردارد در شکم. ( مهذب الاسماء ). بیضه زیر بال گیرنده یا بیضه داده از سوسمار و ملخ و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

تکوین کننده، بوجود آورنده، هست کننده، بوجود آورده شده، بوجود آمده
( اسم ) بوجود آورنده موجد

فرهنگ معین

(مُ کَ وَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) به وجود آورده شده ، موجود شده .
(مُ کَ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) به وجود آورنده ، موجد.

فرهنگ عمید

به وجودآورده شده، به وجود آمده.
تکوین کننده، به وجودآورنده، هست کننده.

پیشنهاد کاربران

بپرس