مکون
لغت نامه دهخدا
مکون. [ م ُ ک َوْ وَ ] ( ع ص ) هست نموده شده و پیدا کرده شده. ( غیاث ). به وجود آورده شده. موجودشده. هست شده.
مکون. [ م َ ] ( ع ص ) سوسمار که خایه بسیاردارد در شکم. ( مهذب الاسماء ). بیضه زیر بال گیرنده یا بیضه داده از سوسمار و ملخ و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) بوجود آورنده موجد
فرهنگ معین
(مُ کَ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) به وجود آورنده ، موجد.
فرهنگ عمید
تکوین کننده، به وجودآورنده، هست کننده.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید