مکور

لغت نامه دهخدا

مکور. [ م َک ْ وَ ] ( ع اِ ) پالان شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مکور. [ م ِک ْ وَ ] ( ع اِ ) دستار. مِکوَرة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). عمامه و دستار. ( ناظم الاطباء ).

مکور. [ م ُ ک َوْ وَ ] ( ع ص ) دستارپیچیده و بسته و آماده بر سر نهادن را گویند : چهل سال دستی جامه داشت و دستاری مکور که روز آدینه برای نماز جمعه درپوشیدی [ ابوسعید خسروآبادی ] چون به خانه رسیدی در صندوق نهادی و با جامه نمازجمعه نزدیک هیچ مخلوقی نرفتی. ( تاریخ بیهق ص 210 ).

مکور. [ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ مکر.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ مکر، به معنی فریب. ( آنندراج ). و رجوع به مکر شود. || ج ِ مکرة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به مکرة شود. || انواع درخت مانند رُغل و جز آن. || مکورالاغصان ؛ درختی است جداگانه. ( از اقرب الموارد ).

مکور. [ م َ ] ( ع ص ) فریبنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بسیارمکر. مکار. ( از اقرب الموارد ).

مکور. [ م ِ وَرر / م َ وَرر / م ُ وَرر ] ( ع ص ) مرد ناکس فاحش بدزبان بسیارگوی ، یا کوتاه بالای پهن اندام. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) پاره ای بزرگ از سرگین. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

فریبنده . بسیار مکر

پیشنهاد کاربران

بپرس