مکلب
لغت نامه دهخدا
مکلب. [ م ُ ک َل ْ ل َ ] ( ع ص ) بندی. مقلوب مُکَبَّل است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بندی و قید کرده شده و حبس شده. مقلوب مکبل. ( ناظم الاطباء ). اسیر بند کرده و گویند مقلوب مکبل است. ( ازاقرب الموارد ). || نزد سبعیه ، یکی از هفت تن که از آنها پیروی کنند. ( از اقرب الموارد ). ششمین درجه از درجات هفتگانه سبعیه که به وی اذن دعوت داده نشده بلکه مأذون است که با مردم احتجاج کند. ( ازکشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همین مأخذ شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید