مکفر

لغت نامه دهخدا

مکفر. [ م ُ ک َف ْ ف ِ ] ( ع ص ) مرد سلاح پوش.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد سلاح پوشیده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کافرخواننده کسی را. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). آنکه کسی را کافر می خواند و تکفیر می کند آن را. ( ناظم الاطباء ). تکفیرکننده. || کفاره دهنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). کفاره کننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مکفر. [ م ُ ک َف ْ ف َ ] ( ع ص ) ناسپاس کرده شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نیکوکاری که نعمت او را سپاس نکنند. ( از اقرب الموارد ). || مرد نیک استوارکرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || فروگرفته شده در آهن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). استوار بسته در آهن. ( از اقرب الموارد ). || تکفیرشده. کافرخوانده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || کفاره داده شده. و رجوع به تکفیر شود.
- یمین غیر مکفر ؛ سوگندی که آن را با کفاره هم نشکنند. سوگند شدید. سوگند لازم :
به خاک پای تو گفتم یمین غیر مکفر
از آن زمان که بدانستم از یسار یمین را.
سعدی.
|| پوشیده و ناچیز کرده ( گناه ) : آن حظ نفس ایشان به برکت صدق و انصاف مغفور و مکفر بود. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 279 ). ورجوع به تکفیر شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کفاره دهنده .

فرهنگ معین

(مُ کَ فَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - کافر خوانده شده . ۲ - کفاره داده شده .
(مُ کَ فِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نسبت کفر - دهنده به کسی . ۲ - کفاره دهنده .

فرهنگ عمید

تکفیرکننده.
۱. مرد نیکوکاری که نسبت به او ناسپاسی شده.
۲. کافرخوانده شده.

پیشنهاد کاربران

بپرس