مکشوف کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آشکار کردن : [ ... زندگی داخلی یک حاکم عیاش را در زمان ساسانیان بر ما مکشوف میکند . ] ( ص . هدایت . سگ ولگرد . ۲ ) ۸۸ - برهنه کردن .

مترادف ها

find out (فعل)
دریافتن، کشف کردن، پی بردن، مکشوف کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس