مکسب

/mokseb/

لغت نامه دهخدا

مکسب. [ م َ س َ / م َ س ِ ] ( ع اِ ) ورزش جای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جای کسب. ج ، مکاسب. ( ناظم الاطباء ) :
با همه مهتران یکی است به کسب
هر که را خدمتت بود مکسب.
فرخی.
ای یمین تو مشرب حاجات
وی یسار تو مکسب آمال.
؟ ( از سندبادنامه ص 6 ).
|| ورزش و گویند فلان طیب المکسب و المکسبة، ای طیب الکسب. ( منتهی الارب ). ورزش. ( آنندراج ). کسب. مَکِسبة. ج ، مکاسب. ( از اقرب الموارد ). کسب وپیشه و ورزش. مکسبة. ج ، مکاسب. ( ناظم الاطباء ) :
کسی که گر بتو گردد به کام دل برسد
به عالم اندر از این به کجا بود مکسب.
قطران ( دیوان چ محمد نخجوانی ص 30 ).
برون ز خدمت او نیست در زمانه شرف
برون ز مدحت او نیست در جهان مکسب.
قطران ( ایضاً ص 32 ).
ز کسب دست نبود هیچ عاری
به از مکسب نباشد هیچ کاری.
ناصرخسرو.
مکسب کوران بود لابه و دعا
جز لب نانی نیابند از عطا.
مولوی.
طبل خواری در میانه شرط نیست
راه سنت کار و مکسب کردنی است.
مولوی.
دست دادستت خدا کاری بکن
مکسبی کن یاری یاری بکن
هر که او در مکسبی پا می نهد
یاری یاران دیگر می دهد.
مولوی.
|| آنچه از کسب عاید شود. درآمد. عایدی : چه جمهور خلق از پی نفع و مکسب روند. ( تاریخ غازان ص 352 ). ایشان را در آن مکسبی وافر بود. ( تاریخ غازان ص 352 ). تا چون صرافان دریابند که در گداختن آن مکسبی هست تمامت بخرند و با طلا کنند. ( تاریخ غازان ص 384 ). جهت آنکه نقد هر موضعی به موضعی که می بردند به زیادت می آمد و بمجرد تفاوت وزن ایشان را مکسب حاصل می شد. ( تاریخ غازان ص 286 ).

فرهنگ فارسی

کسب وپیشه، آنچه ازکسب بدست آید، مکاسب جمع
( اسم ) ۱ - کسب پیشه . ۲ - آنچه از کسب بدست آید جمع : مکاسب .

فرهنگ معین

(مَ سَ ) [ ع . ] (اِ. ) پیشه ، کسب . ج . مکاسب .

فرهنگ عمید

۱. کسب وپیشه.
۲. آنچه از کسب به دست آید.

پیشنهاد کاربران

محل کسب
محل درآمد
پیشه و شغل
مکسب کوران بود لابه و دعا
جز لب نانی نیابند از عطا
✏ �مولانا�

بپرس