مکرب

لغت نامه دهخدا

مکرب. [ م ُ رَ ] ( ع ص ) بند اندام پر از پی. ( منتهی الارب )( آنندراج ). مفصل اندام پر و ممتلی از پی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سخت و درشت و استوار از حبل و بنا و مفصل و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخت و استوار از ریسمان و از بنا و از مفصل. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || حافر مکرب ؛ سم سخت و استوار. ( از ذیل اقرب الموارد ). || ستور محکم و استوار بند. || هر بند محکم. || اسب و شتر که از شدت سرماپیش دروازه آرند تا از گرمی دود گرم گردد. ج ، مکربات. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و رجوع به مکربات شود.

مکرب. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) شتاب و گویند جاء مکرباً؛ ای مسرعاً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

مکرب. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) هرچیزی که بدان زمین را جهت کشت شیار کنند. ( ناظم الاطباء ). ابزار شیار کردن زمین. ( از ذیل اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

هر چیزی که بدان زمین را جهت کشت شیار کنند . ابزار شیار کردن زمین .

پیشنهاد کاربران

بپرس