مکب
لغت نامه دهخدا
مکب. [ م ُ ک َب ب ] ( ع ص ) بر رو انداخته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ).
مکب. [ م ِ ک َب ب ] ( ع ص ) آن که اکثر سرنگون باشد. مِکباب. ( منتهی الارب ). کسی که بیشتر زمین را می نگرد و سرنگون باشد. ( ناظم الاطباء ). آن که بسیار بر زمین می نگرد. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
آنکه اکثر سرنگون باشد . مکباب .
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید