خدای عزوجل از تنش بگرداناد
مکاره دو جهان و وساوس خناس.
منوچهری.
سبوی بگزین تا گردی از مکاره دوربرو بر آن ره تا جاودانه شاد بوی.
منوچهری.
بختت ازلی باد و بقایت ابدی بادایزدمرساناد به روی تو مکاره.
منوچهری.
پیوسته مفر آوارگان و مقر خستگان مکاره باد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 288 ). مکاره از این ساحت عز و جلال بعید و اقبال و دولت متواتر.( لباب الالباب چ نفیسی ص 6 ).زانکه جنت از مکاره رسته است
رحم ، قسم عاجز اشکسته است.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 245 ).
در طلب مصالح و دفع مکاره و جذب خیرو منع شر به پدران مشفق اقتدا کند. ( اخلاق ناصری ). نعیم بهشت را دیوار مکاره درپیش. ( گلستان ). هرچند بعضی از اقویا که قوت تحمل مشاق و صبر بر مکاره داشته اند... ( مصباح الهدایه چ همایی ص 267 ). چه صابر پیوسته در مکاره به کأس مخالفت نفس خود را شرب صبر می چشاند. ( مصباح الهدایه ، ایضاً ص 383 ).- مکاره کشیدن ؛ تحمل کردن سختیها و رنجها : ابوعثمان گوید صبار آن بود که خوی کرده باشد به مکاره کشیدن. ( ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر ص 280 ).
|| امور زشت و ناپسند. مکروهات :
بزرگواری کز سیرت و مکارم او
همه مکاره بیرون شد از سرشت بشر.
عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 199 ).
چشم نعمتی است و بینایی در او نعمتی... و کفران آن نظر به محرمات ومکاره و فضول. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 385 ).مکاره. [ م َک ْ کا رَ / رِ ] ( ع ص ) زن بسیار مکرکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). زن پرمکر و پرحیله. ( ناظم الاطباء ) :
کیست دنیا زنی است مکاره
چیست در خانه زن غدار.
خاقانی.
ایمن مشو ز محنت دنیا که این عجوزمکاره می نشیند و محتاله می رود.
حافظ.
مکاره. [ م َ رَ / رِ / م َک ْ کا رَ / رِ ] ( از روسی ، اِ ) بازار سالیانه. بازار موسمی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مأخوذ از کلمه «ماکاریوسکایا یارمارکا» روسی یعنی بازار سالیانه قدیس ماکاریوس . بازاری که سالی یک بار در محلی معین به مدت چند روز دایر شود و از اکناف مختلف یک کشور یا کشورهای متعدد کالاهای گوناگون در آن بازار گردآورند و در معرض خرید و فروش گذارند. و رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 128 شود.