مکاده

لغت نامه دهخدا

( مکادة ) مکادة.[ م َ دَ ] ( ع مص ) نزدیک شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). مکاد. کَود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به مکاد و کود شود. || خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ). || چون کسی چیزی طلب کند و اراده دادن نداشته باشد می گوید: لا و لامکادة؛ نخواهم داد و اراده دادن هم ندارم. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || لامهمة و لامکادة؛ ای لااهم و لااکاد. ( ناظم الاطباء ).
مکاده. [ م َک ْ کا دَ ] ( اِخ ) شهری است در اندلس. ( منتهی الارب ). شهری است به اندلس از نواحی طلیطله. ( از معجم البلدان ). زادگاه گروهی از مشاهیر علمای اسلام است. ( قاموس الاعلام ترکی ).

فرهنگ فارسی

شهری است در اندلس . شهری است به اندلس از نواحی طلیطله .

پیشنهاد کاربران

بپرس