مکاثرت

لغت نامه دهخدا

مکاثرت. [ م ُ ث َ / ث ِ رَ ] ( از ع ، اِمص ) مکاثرة. چیرگی در بسیاری. بسیاری. فراوانی. کثرت : از مزاحمت صادر و وارد... و مکاثرت حوایج و وسایل و مشاغل خادم به جان آمده بود. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 236 ). خادم از مکاثرت آن اقبال دهشت افزای در اضطراب افتاد. ( منشآت خاقانی ، ایضاً ص 24 ). و رجوع به مکاثرة شود.
- مکاثرت کردن ؛ در بسیاری و فراوانی چیرگی کردن. رقابت کردن در کثرت : از کثرت نفوذ خزائن با مخازن بحر و معادن بر، مکاثرت کردی. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 125 ). و رجوع به ماده بعد شود.

مکاثرة. [ م ُ ث َ رَ ] ( ع مص ) با کسی به بسیاری نورد کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). با هم چیرگی نمودن و نبرد کردن با کسی در بسیاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چیرگی کردن با کسی در کثرت و بالیدن به بسیاری مال وعدد. ( از اقرب الموارد ). با هم نبرد کردن به بسیاری مال و قوم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ماده قبل شود. || آب بسیار خواستن جهت خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

مکاثره . چیرگی در بسیاری . بسیاری فراوانی . کثرت : از مزاحمت صادر و وارد ... و مکاثرت حوایج و وسایل و مشاغل خادم به جان آمده بود .

فرهنگ معین

(مُ ثَ رَ ) [ ع . مکاثرة ] (مص ل . ) ۱ - فزونی جُستن . ۲ - بر یکدیگر پیشی گرفتن . ۳ - با هم نبرد کردن .

فرهنگ عمید

۱. در بسیاری مال به هم فخر کردن.
۲. چیرگی کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس