مکاثرت
لغت نامه دهخدا
- مکاثرت کردن ؛ در بسیاری و فراوانی چیرگی کردن. رقابت کردن در کثرت : از کثرت نفوذ خزائن با مخازن بحر و معادن بر، مکاثرت کردی. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 125 ). و رجوع به ماده بعد شود.
مکاثرة. [ م ُ ث َ رَ ] ( ع مص ) با کسی به بسیاری نورد کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). با هم چیرگی نمودن و نبرد کردن با کسی در بسیاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چیرگی کردن با کسی در کثرت و بالیدن به بسیاری مال وعدد. ( از اقرب الموارد ). با هم نبرد کردن به بسیاری مال و قوم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ماده قبل شود. || آب بسیار خواستن جهت خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. چیرگی کردن.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید