مکابر. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) ستیزه کننده. ستیزنده : و شیران کامفیروزی سخت شرزه باشند و مکابر. ( فارسنامه ابن البلخی ص 155 ). تا یک زمان مکابر درآمد و کمربند بهمن بگرفت و از پشت اسب برداشت. ( سمک عیار چ خانلری ج 1 ص 73 ). و رجوع به سه ماده بعد شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ستیزه کننده مکابره کننده معاند : [ تا یک زمان مکابر در آمد و کمر بند بهمن بگرفت و از پشت اسب برداشت .] ( سمک عیار . ۷۳:۱ )