مکافی

لغت نامه دهخدا

مکافی. [ م ُ ] ( ع ص ) مساوی و برابر. ( غیاث ) ( آنندراج ). هم کفو و برابر و مساوی و هر چیزی که برابر چیزی گردد تا مانند آن شود. ( ناظم الاطباء ). || کیفردهنده. مجازات کننده. جزادهنده : چون جنایتی نهی متعمد را از ساهی و مکافی را از بادی تمییز کنی. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 167 ). می گفتم عالم را آفریدگاری است مجازی و مکافی رحیم ، نیکوکاران را ثواب دهد و بدکرداران را جزا رساند. ( جوامعالحکایات ).

مکافی ٔ. [ م ُ ف ِءْ ] ( ع ص ) برابر و گویند: هذا مکافی له ؛ یعنی این مساوی آن است. مُکافِئة. ( منتهی الارب ). مساوی و برابر. مکافئة. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مکافئتان شود. || هر چیز که برابر چیز دیگر گردد چنانکه همانند آن شود. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مکافات کننده پاداش دهنده : می گفتم عالم را آفریدگاریست مجاری کریم و مکافی رحیم نیکوکاران را ثواب دهد و بد کرداران را جزا رساند . ] ( جوامع الحکایات ۲ ) ۱۱٠ - ۱٠۹:۱ - آنچه با شیئی دیگر معادل باشد مساوی برابر .

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - مکافات کننده ، پاداش دهنده . ۲ - مساوی ، برابر.

فرهنگ عمید

پاداش دهنده یا کیفردهنده.

پیشنهاد کاربران

بپرس